پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

حکایت مرد ثروتمند

حکایت مرد ثروتمند 

 

 

 

 

 مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:  نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند

 

کشیش گفت:  بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم..

 

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و    اما در مورد من چی؟


من همه چیز خودم را به آنها می دهم ..    از گوشت ران گرفته تا سینه ام را.   حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند.  با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

 

می دانی جواب گاو چه بود؟   

جوابش این بود  شاید علتش این باشد که؛ 

 

هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
522 سه‌شنبه 7 بهمن 1393 ساعت 09:35

و خوک در جواب گفت :
"گاو حسابی! خر گیر آورده ای؟ تو گوشت و پوست و کله پاچه ات را در زمان حیاتت میبخشی؟ واقعا که!"

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.