آدرس موفقیت: بزرگراه توکل - بلوار آرامش - خیابان صبوری - میدان عمل - مجتمع انگیزه - واحد پشتکار - پلاک۱۱۴ - منزل صداقت
آدرس شکست: بزرگراه بدبینی - بلوار حقارت - خیابان توهم - میدان شعار - بن بست چه کنم - مجتمع یأس - طبقه زیرزمین - منزل فلاکت
اگه کسی در حالت سکته قرار گرفت قبل از حمل به بیمارستان، با سوزنی تمیز سر 10 انگشت او رو زخمی کنید تا دو قطره خون بیاد و از لخته در مغز جلوگیری بشه.
هنگامی که سکته اتفاق می افته، آرامش خودتونو حفظ کنین، مهم نیست قربانی کجاست، او رو حرکت ندید.
اگه توی خونه تون یک سرنگ تزریقی داشته باشید خیلی عالی می شه در غیر این صورت یک سوزن خیاطی یا یک سنجاق صاف هم خوب هست.
۱- سوزن یا سنجاق رو روی آتیش استریل کنید بعد با اون سر هر ده انگشت مریض رو خراش بدید.
۲- این طب سوزنی نیست فقط یک خراش یک میلی متری هست روی سر انگشتان.
۳- خراش بدید تا خون خارج بشه.
۴- اگه خون خارج نشد، با انگشت خودتون سر انگشت مریض رو فشار بدید.
۵- وقتی از هر ده انگشت خون خارج شد چند دقیقه صبر کنید تا بیمار هشیاری خود را باز یابد.
۶- اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهاش رو اونقدر بکشید تا سرخ شوند.
۷- بعد هر لاله گوش رو دو بار بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج بشه.
بعد از چند دقیقه قربانی باید هشیاری خودشو بدست بیاره. منتظر بمونین تا بیمار دوباره وضعیت طبیعی خودشو بدون هر گونه علامت غیر عادی به دست بیاره. سپس او رو به بیمارستان برسونید. حرکت سریع آمبولانس در راه بیمارستان و افتادن در دست اندازها با عث پارگی مویرگها می شه.
به طور معمول قربانیان سکته از پارگی جبران ناپذیر مویرگها در راه بیمارستان رنج می برند. در نتیجه این گونه بیماران هرگز بهبود نمی یابند .
اگه همه ما این روش حجامت رو به خاطر داشته باشیم و به سرعت پروسه نجات زندگی رو شروع کنیم قربانیان دوباره احیا شده و صد در صد حالت عادی خود را به دست خواهند آورد.
توی مزرعه ، گندم رو دزدیدند و صداى اعتراض بلند شـد.
نون رو بین مردم پخش کردند و اعتراض ها خاموش شـد.
بعضی ها فقط به دنبال سیر کردن شکمشون هستند ، نه گرفتن حقشون.
گرگی استخونی توی گلوش گیر کرده بود، به دنبال کسی می گشت که اونو در بیاره تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات بده و در مقابل نیز گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش رو داخل دهان گرگ کرد و استخون رو درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفتش همین که سرت رو سالم از دهنم بیرون اوردی برات کافی ست. وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنیم تنها انتظارمون این باشه که گزندی از او نبینیم. گاهی اشتباهمون توی زندگی اینه که به برخی آدما جایگاهی می بخشیم که هرگز لیاقت اونو ندارند!
هیچ بحث, جدل, جنگ و دعوایی پیروز نداره و هیچ صلح و دوستی ای، بازنده نداره. روابط دوستانه، روابط خانوادگی و روابط همکاری را با اختلاف نظر های جزیی به جنگ و جدل تبدیل نکنیم. به زودی زمان سپری میشه و تنها چیزی که میمونه افسوس ها و ای کاش هاست. سعی کنیم اطرافیانمون رو همون طور که هستند بپذیریم و اگه قرار هست اونارو وادار به تغییرات دلخواه خودمون بکنیم بهتر هست که نخست خودمون رو تغییر بدیم و کمی از حساسیت هامون رو کم کنیم. زندگی شیرین همشیه با کمی اغماض و چشم پوشی، شیرین میشه نه با جستجو برای پیدا کردن مقصر برای تمام اتفاق ها.
شخصی از خدا دو چیز خواست یک گل و یک پروانه اما چیزی که به دست آورد ، یک کاکتوس و یک کرم بود! برا همین غگمین شد و با خود اندیشید، شاید خداوند منو دوست نداره و به من توجهی نمیکنه. چند روز گذشت و از اون کاکتوسِ پر از خار، گلی زیبا روییده شد و اون کرم تبدیل به پروانه ای زیبا شده بود. خار های امروز گل های فردایند!!
معلمی توی آمریکا برا اینکه به دانشآموزان پیشدبستانی ش ، معنای نژادها را یاد بده، اینگونه دست به ابتکار زد!
رنگ پوستها شاید متفاوت باشند اما درون همهٔ ما شبیه هم است.
توی ژاپن انعام دادن نوعی بی ادبی محسوب میشه و اونو حرکتی گستاخانه میدونن. توی ژاپن، دادن خدمات اضافه به مشتری رو حق مشتری میدونن.
مورچه باشیم اما متفاوت باشیم! ﻭﻗﺘﯽ انگشت مونو توی ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼم ﻣﻨﺘﻈﺮ نمیشه ﺗﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ رو ﺑﺮﺩﺍﺭیم ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮﺵ ﺭو ﻋﻮﺽ ﻣﯽﮐﻨه. بنابراین ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ نایستیم. ﺩﺭﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ !! ﭼﻪ ﺑﺴﺎ خداوند ما رو ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﮐﻨه ﺗﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ اونو به مون هدیه بده. پس حرکت کنیم و مسیرمونو تغییر بدیم.
سلام و صبح روز چهارشنبه تون خوش و خرم. به فرزندانمون خوشبخت شدن رو بیاموزیم نه چگونه ثروتمند شدن رو تا ارزش چیزهایی که دارند رو بدونند نه قیمت اونارو!.
عروسکی که تو پنج سالگی خراب شدش و کلی غصه ش رو خوردیم، توی ده سالگی دیگه اصلاً برامون مهم نبود. نمره امتحانی که تو دبیرستان کم شدیم و اونقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمونو تلخ کرد توی دوران دانشگاه هیچ اهمیتی نداشت و کلاً فراموش شده بود. آدمی که تو اولین سال دانشگاه اونقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش رو نداشته و دنیامون رو ویران کرده بود، توی سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده که حتی ناراحتمون هم نمیکنه. چکی که برای پاس کردنش توی سی سالگی اونقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، توی چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده هستش.بنابراین یقین داشته باشیم که مشکل امروزمون، اینقدرها هم که فکر میکنیم بزرگ نیستش، این یکی هم حل میشه، میگذره و تموم میشه، غصه خوردن برای این یکی هم همون قدر احمقانه هست که در سی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی مون غصه بخوریم!!!!! همه مشکلات، عین همون عروسک پنج سالگی هستند.