پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

راه جهنم!!!!!!!!!

قطعی ترین راه به جهنم،

راهی تدریجی هست

راهی هموار

راهی بدون شیب های شدید

راهی بدون فرازهای نفس گیر

راهی بدون پیچ های تند

راهی بدون موانع سخت و دشوار

راهی بدون علامت

و

راهی بدون هرگونه ناهمواری!!

راهی روشن، شفاف، راحت و ساده

ازدواج زن 18ساله هندی با یک سگ برای شکستن طلسم شیطون!

یه زن 18 ساله هندی برا رهایی از طلسم شیطان با یک سگ پیمان زناشویی بست! مانگلی موندا ، 18 ساله که به همراه خونوادش تو روستایی به نام جارکلند زندگی می‌کنه طی آیین سنتی هند با یک سگ ولگرد به نام شرو پیمان زناشویی بست. این اقدام عجیب این خانومه پس از اون صورت گرفت که تعدادی از بزرگتر‌های روستا گفتن این زن نفرین شده هست و ازدواج او با هر مردی منجر به مرگ اون مرد میشه. سری آمنموندا، پدر این دختر گفته: ریش‌سفیدای روستا به ما گفتن باید هرچه سریعتر مقدمات ازدواج موندا رو با این سگ فراهم کنی. ما هم خواستیم به اونها اطمینان بدیم که طلسم شیطان باطل شده!!


به منظور مشاهده تصاویر مربوط به این پست به ادامه مطلب مراجعه کنین!!


  ادامه مطلب ...

فرم خام کارورزی2 !

ضمن تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام شهادت سید الساجدین امام زین العابدین(ع) همونطور که قول داده بودم لینک دانلود فرم خام کارورزی2 با فرمت Word رو به منظور بهره برداری تون قرار میدم.



به منظور دانلود فرم خام کارورزی2 همین جا کلیک کنین!





بدون شرح!!

عاقا اون دوربین بالا سرش رو نگاه کنین!! یارو خیلی شانس اورده زیر اون نشسته.


ماجرای کلاسای پروژه پایان ترم و کارورزی2 روز سه شنبه مورخ 940812 ساعت 16:00!!

سلام به همگی! صبح چهارشنبه تون خوش و خرم! ایشالا هر جا هستین خوب و خوش و سلامت باشید. ببخشید این دو سه ماه اخیر با پستهای بی نظم و بی وقتم کلافه تون کردم! وای که این روزها همه چی انگار داره روی دور تند حرکت میکنه! اصلاً نمی فهمم کی روز میشه کی شب! یعنی وقتی دیشب یادم افتاد فرداش چارشنبه ست هنگ کردم! همش فکر میکردم دوشنبه ست!! دیگه خوشحالیم قابل وصف نیست از این اکتشاف! عاقا کلاسای توجیهی درسای پروژه تجارت الکترونیک و کارورزی2 در روز سه شنبه 12 آبان ماه سال 94 از ساعت 16 تا 17 تو کلاس 403 توسط استاد دشتی تشکیل شد و مطالبی که تو اون جلسه ارائه شد رو به تدریج براتون مینویسم و ضمناً فرم خام کارورزی2 رو نیز به صورت فایل Word برا دانلود لینکش رو میذارم و همچنین تصاویری از یه نمونه پروژه کامل از ترم قبلیا نیز تهیه شده که اونم براتون میذارم که مشابه ائن عمل کنین و به امید خدا یه نمره خوبی دشت کنین!

کلاس های توجیهی دروس پروژه تجارت الکترونیک و کارورزی 2 استاد لک و استاد اسطوری!!

کلاس های توجیهی دروس پروژه تجارت الکترونیک و کارورزی2 استاد لک و استاد اسطوری در تاریخ سه شنبه 12 آبان ماه 94 از ساعت 16 الی 17 در کلاس 403 توسط استاد دشتی برگزار میگردد. شرکت در این جلسه اجباری می باشد.

اسم اعظم!

میگن روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکایت کرد و از او خواستش تا اسم اعظم رو به او یاد بده چون شنیده بود کسی که اسم اعظم رو بدونه درمونده نمیشه و به تموم آرزوهاش میرسه. شیخ مدتی اونو سر گردوند و بعد به او میگه اسم اعظم از اسرار خلقت هست و نباید دست نا اهل بیوفته و ریاضت لازم داره و برا این کار به اون دستور پختن فرنی رو یاد داد و میگه اون رو پخته و بفروشه بصورتی که نه شاگرد بیاره و نه دستور پختش رو به کسی یاد بده. مرد کشک ساب میره و پاتیل و پیاله ای می‌خره و  شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کنه و چون کار و بارش میگیره طمع میکنه و شاگردی میگیره و کار پختن رو به اون می‌سپوره. بعد از مدتی شاگرد میره بالا دست مرد کشک ساب مغازه ای باز می‌کنه و مشغول فرنی فروشی میشه به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشه. کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میره و با ناله و زاری طلب اسم اعظم رو میکنه شیخ چون از چند و چون کارش با خبر بود به اون میگه تو راز یک فرنی ‌پزی رو نتونستی حفظ کنی حالا می‌خوای راز اسم اعظم رو حفظ کنی؟ برو همون کشکت رو بساب.

قضیه دو قورت و نیمش هم باقیه!!!

وقتی حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش حضرت داود به رسالت و پادشاهی رسید از خدا خواستش که همه جهان و موجودات اون و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری رو به او ببخشه و چون حکومت جهان بر حضرت سلیمان قطعی شد روزی از خداوند خواست که اجازه بده تموم جاندارا رو به صرف یه وعده غذا دعوت کنه! خداوند او رو از این کار بازداشت و فرمود رزق و روزی تموم جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد اومد پس بهتر است زحمت خودش رو زیاد نکنه ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به مهمونی بنده محبوبش برن و سلیمان هم بیدرنگ به افراد خود دستور دادش تا آماده تدارک طعام برای روز موعود بشن. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و افراد هم انواع غذاهای گوناگون رو در هفتصد هزار دیگ پختن و چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست. آنگاه سلیمان فرمان داد تا همه موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شن! ساعتی نگذشت که ماهی عظیم‌الجثه از دریا سر بر آورد و گفتش خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده بفرمایید تا سهم منو بدهن! سلیمان گفت این غذاها آماده هست مانعی وجود ندارد و هر چه می‌خواهی بخور. ماهی با یک حمله تموم غذاها و خوراکی‌های آماده شده رو بلعید و گفت یا سلیمان سیر نشدم غذا می‌خوام. سلیمان چشماش سیاهی رفت و گفت مگر رزق روزانه تو چقدره؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم. ماهی عظیم‌الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است و الان من نیم قورت خورده ‌ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مونده که سفره تو برچیده شد. سلیمان از این سخن مبهوت شده و به خدا گفت پروردگارا توبه کردم! به درستی که روزی دهنده خلق فقط تو هستی. برا همین وقتی فردی در ازای خطای نابخشودنی که از او سر زده نه تنها اظهار شرمندگی نمیکنه بلکه توقع نوازش و محبت هم داره لذا تو اینجور موارد میگن دو قورت و نیمش هم باقیه!

ماست مالی!!

زمان عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون قرار بود مهمونای مصری و همراهای عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب تهران وارد شهر بشن برا همین از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارای تموم دهات طول راه و خونه های دهقانی مجاور خط آهن رو سفید کنن لذا تو یکی از دهاتای سر راه چون گچ در دسترس نبودش بخشدار اون منطقه دستور میده که با کشک و ماست که تو اون ده فراوون بود دیوارا رو موقتاً سفید کنن و برا همین از کدخدای دِه پول گرفتن و با خرید مقدار زیادی ماست همه دیوارا رو ماستمالی کردن. این کار مدتها موضوع اصلی شوخیای محافل و مجالس بود و در هم اکنون هم وقتی میخوان سر و ته کاری رو بهم بیارن و ظاهر قضایا رو به نحوی درست کنن به کار میره!!!

یا امام حسین علیه السلام!

صل الله علیک یا ابا عبدالله یا حسین!

سلام! صبح همگی به خیر و شادی ایشالا! خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ عاقا میخوام امروز رو با نوشتن یه حکایت براتون شروع کنم نظرتون چیه؟!

مادر یه پسر هشت ساله فوت میکنه و پدرش با زن دیگه ای ازدواج میکنه! یه روز پدرش از اون میپرسه پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدیدت چیه؟ پسر با معصومیت جواب میده مادر اولی م دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو هست! پدرش با تعجب میپرسه چطور؟ پسر میگه قبلاً هر وقت من با شیطونیام مادرم رو اذیت میکردم مادرم میگفت اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطونیم ادامه میدادم اما با این حال وقت غذا منو صدا میکرد و بهم غذا میداد ولی حالا هر وقت شیطونی میکنم مادر جدیدم می‌گه اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمیده و الان دو روز هست که من گرسنه‌ ام.

کانال تلگرام دانشگاه!

آدرس و لینک زیر ، کانال ارتباطی تلگرام دانشگاه به منظور دسترسی به اخبار و اطلاعیه ها هستش، این آدرس امروز بهم اس ام اس شده و احتمالاً برا شما هم اومده ولی اگه نیومده بدینوسیله در جریان قرار بگیرید.



https://telegram.me/unielmikarbordimobl


اینم اولین پیام که تو این گروه منتشر شده:


آرامش!

به اونهایی که عاشق شون نیستم خیلی مدیونم و احساس آسودگی خاطر میکنم! وقتی می بینم کس دیگه ای به اونها بیشتر نیاز داره و از اینکه خوابشون رو پریشون نمیکنم شاد هستم! آرامشی که با اونها احساس میکنم و آزادی یی که با اونها دارم ، عشق نه میتونه بهم بده و نه میتونه ازم بگیره!