Wir sind nur einmal jung und müssen JEDE Chance nutzen, die uns unseren Träumen näher bringt!
Lässt euch von Rückschlägen nicht unterkriegen, tut das was EUCH glücklich macht und das was EUCH erfüllt und rockt die Welt!
Ich konnte heute überhaupt nicht schlafen und habe mich stattdessen an den Laptop gesetzt und an meinem EBook weiter geschrieben Und zum Bild denkt immer daran wir sind selbst für unser Glück verantwortlich, wir können wie eine Miesepeter oder wie eine durch die Welt laufen - Wir entscheiden!
عزیزی تعریف میکرد که در مورد یه بزرگی خونده وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یه آرزو میکردم. مثلاً آرزو میکردم برام اسباب بازی بخره؛ میگفت میخرم به شرط اینکه بخوابی. یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ میگفت میبرمت به شرط اینکه بخوابی. یک شب پرسیدم اگه بزرگ بشم به آرزوهام میرسم؟ گفت میرسی به شرط اینکه بخوابی. منم هر شب با خوشحالی میخوابیدم. اِونقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهام کوچک شدن. دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید هنوز هم شبا قبل از خواب به آرزوهات فکر میکنی؟ گفتم شبا نمیخوابم. گفت مگه چه آرزویی داری؟ گفتم تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم. گفت سعی خودم رو میکنم به خوابت بیام به شرط اونکه بخوابی.!
میدونین عذاب الهی یعنی چی؟؟؟! ینی اینکه چاییت یخ کنه و یاد یه بیشعور بیوفتی! عاقا این روزا بعضی از مردم خیلی با کلاس شدن! چند روز پیش دوست دوران دانشگا قبلیمو دیدم، همونی که اگه من نبودم با مخ هر سال میوفتاد! وقتی تو خیابون دیدمش همچین خوشحال و جوگیر شدم و تا برسم بهش، مثه اُسکولا وسط مردم همچین دویدم سمتش، که گفتم الان میرم از اونورش میزنم بیرون! عاقا من با این حال و هیجان از یه طرف و اون از سوی دیگه قدم از قدم تکون نداد و بیخیال دماغشو کشید بالا!! گفتش ببخشین دیرم شده دارم میرم جلسه! منم توی دلم گفتم تف به ذاتت کصافط! خیلی بی شعوری، بابا من این همه از دیدنت ذوق کردم! و زیر لبی داشتم بهش فحش میدادم، حداقل یه جوری رفتار میکردی جلو ملت ضایع نشم! البته تو واقعیت گفتم باشه باشه نمیام سمتت روبوسی توخوبی؟ دیگه چطوری؟ کاری نداری خدافظ شما!!!!!!!! عاقا یه چیز دیگه! تازه یادم اومد! من از بچگی موتور دوس! من تک چرخ عاشق!! بچه که بودم، بچه که نه مثلاً 12 سالم که بود، یکی از پسرای همسایمون موتور داشت، منم اونقد التماسش میکردم تا ده دقیقه میذاشت برم سوار موتورش بشم. بعدش دیدم فایده نداره، ده دقیقه که چیزی نیس. عاقا میزدم زیر گریه! و بابای همسایمون یکی میزد تو گوش پسرش و میگف بچه رو ببر بگردون مگه تو آدم نیستی؟ بعدش هیچی دیگه بغلم میکرد و میذاشتم ترک موتور و منم عین کفترا سفت میچسبیدم بهش و هنوز راه نیوفتاده داد میزدم. وقتی هم کاملاً از خونه دور میشدیم پسر همسایه واسه اینکه حرصشو خالی کنه هی تک چرخ میزد تا منو بترسونه، منم الکی جیغ میکشیدم تا فک کنه میترسم! ولی در عوض کلی عشق میکردم و ذوق میکردم. یه همچین بچه ای بودم من!!
یه سلام گرم وسط یه روز نه سرد و نه گرم زمستونی به همه ی دوستای عزیزم. البته واسه اینکه این سلام و بعدش هم این پست، بهتون بچسبه میدونید باید چیکار کنید؟؟؟؟! دیگه نگم؟؟؟! یه لیوان چای تازه دم رو بردارید بیاید بشینیم دو کلام باهم اختلاط کنیم خُب! میخوام یه حکایتی رو براتون تعریف کنم به این منظور که با خوندنش از من در سال 94 یه یادگاری از درسی که از این داستان میگیرین داشته باشین! و اما داستان! روزگاری تو ایران خودمون مادر پسر بچه ای فوت میکنه و پدرش با زن دیگه ای ازدواج میکنه و یه روزی پدرِ پسر کوچولو ازش میپرسه پسرم به نظرت فرق بین مادر اولیت و مادر جدیدت چیه؟؟؟؟؟ پسربچه با معصومیتش جواب میده مادر اولیم دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو هست!!!! پدرش با تعجب میپرسه چطور مگه؟؟؟ پسربچه جواب میده قبلاً هر وقت من شیطونی میکردم و مادرم رو اذیت میکردم اون میگفت اگه اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطونیام ادامه میدادم و با این حال وقت غذا منو صدا میکرد و بِهِم غذا میداد. ولی حالا هر وقت شیطونی میکنم مادر جدیدم میگه اگه از اذیت کردن دست بر ندارم به من غذا نمیده و الان دو روز هست که من گرسنه هستم. با اینکه خودم دارم تایپ میکنم بازم تحت تأثیر قرار گرفتم و یه حال عجبیبی پیدا کردم. خدا سایه هیچ مادر و پدری رو از سر فرزندش کم نکنه. حتی اگه 100 ساله هم بشیم مانند طفل کوچکی به دنبال مهر مادری هستیم. عاقا بگذریم و از فاز غم بیایم بیرون!!! عرض کنم خدمت تون عاقا به نظر من صدا با قیافه رابطه ی معکوس داره! به این صورت که هر چی صدای کسی قشنگ تر و جذاب تر باشه قیافه ش زشت تر و بیریخت تره!! اینطور نیس؟ از این به بعد هر وقت صدای کسی رو پشت تلفن و یا بدون دیدن چهره ش، شنیدین، چیزی که گفتم یادتون باشه!! حالا از من گفتن بود! تا اونجایی که ذهنم یاری میکنه اون وقتا که بچه بودیم هر کی چشم و ابروش مشکی تر بود خوشگل تر محسوب میشد. اصلاً پوست سفید چشم و ابروی مشکی مد بود تو بیشتر شعر ها هم صحبت از چشم های مشکی بود حالا که بزرگ شدیم قضیه به کل تغییر کرده الان دافای بلوند و بور رو بورس هستن و همینطور پوست های برنزه و مو و ابرو رنگ روشن زیبا محسوب میشه، خلاصه ش این که این موضوع تو کوچه و خیابون و همچنین تصویرایی که افراد مختلف از خودشون تو پروفایلای کانالای ارتباط مجازی مثه لاین و واتساپ و اینستاگرام و غیره میذارن، شاهد همین ادعای بنده هستیش! و در پایان عرایضم هم سری سوم از عکسای سریالیی که از سه روز قبل استارتش رو زدم امروز میذارم که ببینین و بازم آروزم میکنم که ازشون خوشتون بیاد. فعلاً عزت زیاد.
به منظور مشاهده سایر تصاویر مربوط به این پست به ادامه مطلب مراجعه کنین!
بعضی از آدما یه باری از دوشت بر میدارن، دردی از دردات هم دوا میکنن !! اما بعضی ها نه تنها باری از دوشت برنمیدارن که خودشون هم هزار درد بی درمونن! همکارم امروز میگفت هر قانونی قابلیت دور زدن داره، این خودش یه قانونه! این یعنی چی آخه؟؟؟!!! به نظرم جملش خیلی سنگینه!!!!!!!