پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

سیمین

بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش ، اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود اون می گفت زندگی مثل یک کلاف کاموا ست ، از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم  و  گره می خورد و می پیچد به هم و گره گره می شود .

بعد باید صبوری کنی و گره را به وقتش با حوصله وا کنی.

زیاد که کلنجار بری ، گره بزرگتر می شود و  کورتر می شود .

یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد و باید سر و ته کلاف را برید .

یک گره ی ظریف کوچک زد ، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد و محو کرد.

یک جوری که معلوم نشود.

یادت باشد گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند .

همان کینه های چند ساله .

باید یه جایی تمامش کرد.

سر و تهش را برید.

زندگی به بندی بند است بنام "حرمت" که اگر آن بند پاره شود کار آن زندگی تمام است...


سیمین بهبهانی 

روحش شاد و یادش گرامی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.