سلام به روی ماه همگیِ دوستان و صبح اولین روز هفته از اولین شنبه مردادماه تون بخیر و شادی. مثل همیشه یه هفته ی شاد و پر از سلامتی براتون از خدا میخوام. دیروز جمعه چهلم مادر یکی از دوستانم بود و منم دعوت بودم، توی مراسم جمله ای رو که تقریباً همگی مهمونا به صاحب عزا میگفتن، به نظرم خیلی اشتباه میاد! اون جمله اینه که میگفتن غم آخرتون باشه. به نظرم این جمله خیلی خیلی بی معنی هستش. جمله غم آخرتون باشه یعنی امیدوارم که شما نفر بعدی باشین که فوت میکنین. چون در غیر این صورت، شما حداقل غم یک نفر را خواهید دید؛ و او، همون کسی هست که قبل از شما مرده است. حتماً تو جاهای گوناگون اینم خیلی شنیدین که میگن دیگه نمیتونه یکی مثل من پیدا کنه. این جمله هم خیلی چرند هستش چون کسی که شما رو اخراج کرده، دنبال مثل شما نمیگرده و واضح هست اگه مثل شما رو میخواست که خودتون بودین دیگه. مگه نه؟ همسر یا مدیر قبلی شما دنبال یکی میگرده که مثل شما نباشه. پس شخص دیگری رو پیدا میکنه که مثل شما نیست. به همین سادگی. عرضم به خدمت تون که حتماً نام برند پشمک حاج عبدالله به گوشتون خورده و بعدش حتماً یه خورده تعجب کردین و یا حتی خندیدین، اما میدونین راز نامگذاری این برند چیه؟؟؟ حکایت این داستان برمیگرده به دهه 1330 و زمانیکه بچه های دبستان اکبریه تبریز توی زنگ تفریح از بوفه ی مدرسه و از فراش مهربون مدرسه پشمک میخریدن. عبدالله علیزاده معروف به حاج عبدالله مستخدم دبستان اکبریه تبریز بود که اصالتاً از روستاهای نزدیک ارس که پس از قحطی و فراگیر شدن بیماری واگیردارِ وبا ناشی از حمله متفقین، تموم اعضای خونوادش رو از دست داده بود و سپس به تبریز مهاجرت کرده و تو این دبستان بعنوان مستخدم کار میکرد. و اما حاج عبدالله قصه ی ما به بچه های مدرسه علاقه زیادی داشت، چون خودش علاوه بر همسرش داغ سه کودک تو همین سنین رو دیده بود. بچه ها، توی زنگ تفریح از بوفه مدرسه پشمک میخریدن و هر کس پول نداشت از حاج عبدالله پشمک قرضی میگرفت. حاج عبدالله با اینکه به همه جنس قرضی میداد اما هیچ دفتر ثبت بدهی نداشت، رفته رفته بچه ها از مهربونی حاج عبدالله سوء استفاده کردن و اصلاً پول نمیدادند و برخلاف تصور حاج عبدالله و علی الرغم درآمد ناچیز فرراشی به هیچ کس، نه نمیگفت. تا اینکه مدیر مدرسه با دیدن تموم بچه های پشمک به دست تو ایام زنگ تفریح و با پیگیری ماجرا از این قضیه باخبر شد و سر همه کلاسها حاضر شد و با صحبتهای دلسوزانه ش همه رو توجیه کرد. با این وجود هنوز اندکی از بچه ها شیطنت میکردن و پشمک مفتکی از حاج عبدالله میگرفتند. این منوال تا اوایل دهه چهل ادامه داشت تا اینکه در اواخر خردادماه 1341 حاج عبدالله به دلیل بیماری و کهولت سن فوت کرد. حاج عبدالله با اینکه توی تبریز غریب بود اما یکی از باشکوهترین تشییع جنازه ها رو داشت و انبوهی از جمعیت که اکثراً هم جوان بودن و گریه میکردن، حاج عبدالله ، بابای مهربون مدرسه رو تا قبرستون قدیم تبریز بدرقه کردند اما جالبتر اینکه هر پنجشنبه بر سر قبر حاج عبدالله و برای شادی روحش پشمک پخش میکردن و این منوال چندین سال و تا اوایل دهه پنجاه ادامه داشت. بچه های دبستان اکبریه داشتند قرضشون رو به حاج عبدالله ادا میکردن، احسان البرزی و علی مردان طاهری مؤسسان پشمک حاج عبدالله، دو تن از همون کودکان شیطونی هستند که هرگز بابت خوردن پشمک پول به حاج عبدالله نداده بودند و الان به یاد مهربونی و بخشش بی منت و همراه با لبخند حاج عبدالله فراش و مستخدم دبستان اکبریه، نام برند تجاری پشمک شرکت خودشون رو، حاج عبدالله گذاشتند.