پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

کدوم دختر رو می پسندین؟!!

 

 

 

 تو قسمت نظرات بنویسین!!!! 

 

چی بگم! ما که این طوری نیستسم ولی ...

روزگاری یه دختر و پسر با هم ازدواج میکنن و به هم قول میدن که فردای عروسی در و به روی خانوادشون باز نکنن!!!

فردای عروسی پسره در رو باز نمیکنه ولی دختره اشک تو چشماش جمع میشه و در رو باز میکنه.

چندسال می گذره ، مردِ دو تا پسر داشته بچه ی سومش که به دنیا میاد و دختر بوده چند تا گوسفند سر می بُره و مهمونی مفصلی می ده!! همه میگن چرا برای پسرات این کار رو نکردی؟؟؟گفت چون دخترم در رو برام باز میکنه.

جواب بدین کدوم؟

روزگاری یه خانوم و یه آقا که زن و شوهر بودن ، از زندگیشون خسته شده بودن. و تصمیم گرفتن که با هم خودکشی کنن!  بنابراین به بالای بلندترین ساختمونی که میتونستن برن ، رفتن و مردِ گفت که من از یک تا سه می شمورم و هر دو با هم می پریم! و زن قبول کرد. مرد شمرد: 1 ، 2 ، 3 و زن پرید اما مردِ از سر جاش تکون نخورد و فقط سقوط کردنِ زنش رو تماشا کرد که یه دفعه زنِ چترش رو باز کرد و به سلامتی و آرامی به زمین نشست. سئوال اینه که به نظرتون خائن ترین شون کدوما بودن؟

حکایت جالب

ناصرالدین ، شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره اش بود .

به شاه خبر دادند که چرا نشسته ای که نگهبان شیر ، یکی از ران های گوسفند را می برد.

شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد.

پس از مدتی آن دو با هم ساختند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می بردند دل و جگر گوسفند را هم می خوردند

شاه خبردار شد و یکی از درباری ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد.

این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو  بر می داشت 
.

پس از مدتی به شاه خبر دادند جناب شاه ، شیر از گرسنگی دارد می میرد. جستجو کردند و دیدند که این سه با هم ساخته اند و همه اندام های گوسفند را می برند و شیر بیچاره فقط دنبه گوسفند برایش می ماند.

ناچار هر سه را کنار گذاشت و گفت :اشتباه کردم. یک نگهبان دزد بهتر از سه نگهبان دزد بود.

A Nice clip

کلیپ زیر رو دانلود کنین لطفاً!: 

بی هیچ سناریویی ، بی هیچ تشویقی آن مرد آمد ، قامتش را خم کر د ، جهل را جمع کرد و رفت.

نوروز ۹۴ ، مازندران

این کلیپ کاملا واقعی است و هیچگونه سناریویی برای آن وجود نداشته.

 

به منظور دانلود کلیپ همین جا کلیک کنین!

سه شنبه یکم اردیبهشت94

سلام بچه ها! صبح اولین روز ماه دوم سال 94 تون به خیر و شادی ایشالا!

عاقا دیشب بیخوابی زد به سرم ، منم زدم تو سرش. 

کصافط رو من دست بلند میکنه!!!

راستی تا یادم نرفته بهتون بگم هم جمعه و هم شنبه امتحان داریم!

جمعه امتحان بازاریابی اکترونیکی و شنبه هم سیستم های پرداخت الکترونیک. دعا کنین واسمون!

اینم بگم که تو دانشگاه به چهار چیز نمی تونم اعتماد کنم! دست خودم نیس خوب!

اول به حرف همکلاسی خانمی که وعده میده سر جلسه بهم تقلب می رسونه!!

دوم به استادی که در طول ترم نیشش تا بناگوش بازه!!

سوم به حرف همکلاسی خانمی که میگه هفته اخر ترم رو تعطیل کنیم!!

چهارم به حرف رفیقم که میگه واسه امتحان هیچی نخوندم!! 

مقاله ای بسیار خواندنی و پند آموز از نیویورک تایمز -

علم بهتر است یا نفت ؟!؟!؟!؟

 

مقاله ای  بسیار خواندنی و پند آموز از نیویورک تایمز به قلم: توماس فریدمن

 

گاه و بی‌گاه از من می‌پرسند: «به جز کشور خودت ‌به کدام کشور دیگر علاقه داری؟» همیشه یک جواب داشته‌ام: تایوان! و مردم می‌پرسند: «تایوان؟ چرا تایوان؟» جواب خیلی ساده است! چون تایوان صخره‌ای لم‌ یزرع در دریایی پر از امواج طوفانی و بدون منابع طبیعی برای زندگی کردن است. حتی برای ساخت و ساز باید از چین ، شن و ریگ وارد کند و با وجود همه اینها چهارمین ذخایر کلان مالی دنیا را در اختیار دارد. زیرا به جای کندن زمین و استخراج هر آنچه که بالا می‌آید ، ‌تایوان ذهن و افکار 23 میلیون تایوانی را می‌کاود. استعدادشان را ، انرژی‌‌شان را و هوش و ذکاوت شان را. چه زن و چه مرد!. همیشه به دوستانم در تایوان می‌گویم:‌ شما خوشبخت‌ترین مردم دنیا هستید ، چطور اینقدر خوشبخت شده‌اید؟ ‌نه نفت دارید ،‌ نه سنگ‌آهن ، نه جنگل ، ‌نه الماس ،‌ نه طلا ، ‌فقط مقدار کمی ذخایر ذغال سنگ و گاز طبیعی ‌و به خاطر همین هم است که فرهنگ تقویت مهارت‌هایتان را توسعه داده‌اید! کاری که امروزه ثابت شده با ارزش ترین و تنها منبع تجدیدپذیر واقعی جهان است.

خاطره کارخونه بیسکویت

** حتـــما بخونید و جواب بدید **

 

یادمه بچه دبستانی بودم! و یک روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه بیسکویت سازی و به صف کردنمون و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم.

وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه ، بیسکویت می داد بیرون خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویت هایی که از دستگاه می زد بیرون رو بر می داشتن و می خوردن. من هم رو حساب تربیتی که شده بودم می دونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن. واسه همین تو صف موندم ! ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعد رو رعایت کرده بودم هیچی نصیبم نشده بود !

و الان که به این سن و سال رسیدم ، اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شده! خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیز هارو رعایت کنم!  ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا گذاشتن از بیسکویت های تو دستشون دارن لذت میبرن !

از همون موقع تا الان یکی از سئوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکویت های زندگی؟

اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکویت های توی دستت می سنجند؟ !!!!!!!

تاج گل

فرزندم!  

همسرم! 

و  ... 

به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری  ، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن .!  

 

مسجد محله محمودیه

هفته پیش این عکس رو از طرف یکی از دوستانم که از کاخ (مسجد) محله محمودیه تهران گرفته بود از طریق ایمیل دریافت کردم! 

خدای (به قول خودت) مهربان!

کاخ جدیدت در محله محمودیه تهران مبارک!

میدونم این چندین هزارمین قصرتوست !.

و ما بندگان سرتاپا تقصیر دریغ از یک پناهگاه!

ما حتی دیگه خجالت می کشیم هنگام گرفتاری ، در طلایی زیبایت رو بزنیم و مزاحم آسایش ات بشیم !.

پس درون همون قصرت بمون !. 

 

 

من هنوز هم فکر می کنم  که رعد وبرق ، صدای سرفه های خداییست که این روزها زیاد سیگار می کشد و تنهایی هایش را گریه می کند.

جلسه کلاس درس سیستم های ارتباط با مشتری استاد خسرونیا تاریخ 940131

  

به منظور مشاهده تصویر فوق با کیفیت اصلی همین جا کلیک کنین

 

بچه ها سلااااام!!!!

امروز دوشنبه مورخ 940131 سر ساعت 12:00 حدود 12 نفر از دانشجوها  سر کلاس درس سیستم های ارتباط با مشتری استاد فرناز خسرونیا حاضر شدند و استاد ساعت 12:03 بود که وارد کلاس شد ، اما حضور ایشان نسبت به جلسات قبلی کمی متفاوت بود چون استاد یه مانتو خوشکل پوشیده بود که خیلی بهش میومد و خوش تیپش کرده بود البته جلسات قبلی هم خوب بود. استاد مثل همیشه این جلسه رو طوری اداره کرد که بچه ها بتونن با مشارکت در بحث و درباره موضوع باز مهندسی فرایند کسب و کار اظهار نظر کنن و از این طریق بتونن نمره کسب کنن و اتفاق خوبی که افتاد این بود که هر کسی هر نظری در ارتباط با موضوع می گفت در پایان جلسه یه مثبت که نشان دهنده کسب یک نمره بود رو گرفت. از این اخلاق استاد خوشم میاد چون در ارتباط با نمره دادن به دانشجوهاش خسیس نیس و میدونه نمره مال بچه هاست و درب ظرف نمره ها رو محکم نبسته که یه وقت ازش کم نشه!!  دمش گرم خدایش استاد خوبیه! بچه ها هم دعاگو همچین استادی هستن. خلاصه کلاس همینایی بود که گفتم و اینکه آخر کلاس هم از بچه ها نظر خواست تا در خصوص امتحان میان ترم که هفته آینده باشه یا هفته بعدترش نظر بدن. و بچه ها هم هر کی یه چیزی گفت و شلوغ پلوغ شد و احتمالا امتحان برا هفته بعدترش افتاد اما هفته بعد میشه در ارتباط با سه موضوع زیر بحث کنیم و از هر بحث هم یک نمره ذخیره کنیم.

تمرین 1 – امضای دیجیتال و رمزنگاری متقارن و رمزنگاری نامتقارن.

تمرین 2 - پیشنهاد دهید هنگام برخورد به مشکل، مشتریان میتوانند از چه مواردی کمک بگیرند؟

تمرین 3 – معایب استفاده و پشتیبانی غیر صحیح از IT را ذکر کنید.

 

 

 

به منظور مشاهده عکس فوق با کیفیت اصلی همین جا کلیک کنین!

 

اینم فایل آخری که استاد در اختیارمون گذاشته: 

دانلود جزوه سوم درس سیستمهای ارتباط با مشتری استاد خسرونیا

 

دوشنبه سی و یکم

سلام بچه ها!  صبح همگی بخیر. خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟

آخه این چه وضعیه ؟

عاقا لامصب پیراهن پاره مد شده ،

شلوار پاره هم مد شده ، 

کلاه سوراخ مد شده ،

شال پاره هم مد شده ،

اما نمی دونم چرا این جوراب پاره مد نمیشه؟!!!

آخه من باید تا کی منتظر بمونم.!!!

خداییش راس میگم دیگه واقعاً خسته شدم!!

آدمهای تمام شده

آدمهای تمام شده را دیگر از نو شروع نکن ...

نه آنها مثل قبل خواهند بود ...

نه تو ...

نه حتی رابطه تان ...!