پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

دشمن رو بشناسیم!

دشمنان تون رو فراموش کنین، تنها کسی که میتونه ما رو به خاک سیاه بنشونه، یک دوست کاملاً مورد اعتماد هستش!

بوهای شادی آور

استشمام بوی نون باعث میشه که مهربون‌تر بشیم! در واقع بوی نون انسان رو نرم‌تر میکنه. همچنین استشمام بوی نعناع به خصوص برای ورزشکارها، باعث ایجاد انگیزه و علاوه بر این باعث بهبود خُلق و خوی افراد میشه! استشمام دانه‌های قهوه نیز استرس رو به حداقل میرسونه و شادمانی بیشتری رو به سمت ما جذب میکنه! استشمام بوی پرتقال و لیمو هم باعث افزایش انرژی و به دنبال اون شادی و نشاط میشه! استشمام بوی سیب افزایش امیدواری رو زیاد میکنه، مخصوصاً در صبح! و بالاخره استشمام گل یاس، عطر یاس میتونه ما رو از غمگینی رها کنه و افکار ناشی از افسردگی رو از ذهن مون دور بکنه.

فقیر و ثروتمند

فقیری به ثروتمند گفتش سلام علیکم، کجا تشریف میبرین؟ ثروتمند گفت قدم میزنم تا اشتها پیدا کنم، تو کجا میری؟ فقیر گفت من اشتها دارم و قدم می زنم تا غذا پیدا کنم.

v

ﺍﺯ هر دست ﺑﺪﯼ ﺍﺯ همون دستم ﻣﯿﮕﯿﺮین

زن جوونی تو جاده ای که برف کنار جاده نشسته بود و هوا سرد بود رانندگی میکرد که ناگهان لاستیک ماشینش پنچر شد و زن ناچار شد از ماشینش پیاده بشه تا از راننده های دیگه کمک بگیره.  حدود ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺍی ﻣیشد ﮐﻪ توی اون ﺳﻮﺯ ﺳﺮﻣﺎ، ﺯﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﻤﮏ وایساده بود. ماشینا یکی ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮی ﺭﺩ میشدند و ﺍینگار ﺑﺎ اون ﭘﺎﻟﺘﻮی ﮐﺮمی که پوشیده بود ﺍﺻﻼً ﺗﻮی ﺑﺮﻑﻫﺎ ﺩﻳﺪﻩ نمیشد. ﺑﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭش ﺣﺴﺎبی ﺑﺮﻑ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻟﺶ ﺭو ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ﺩﻭﺭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ پشمیش ﺭو ﺗﺎ ﺭﻭی ﮔﻮشاش کشید. بالاخره ﻳﮏ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻗﺪیمی ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ وﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮونی ﺍﺯ اون ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ. ﺯﻥ، کمی ﺗﺮﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ، ﻣﺮﺩ ﺟﻮوﻥ ﺟﻠﻮ اومد ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺭو ﭘﺮﺳﻴﺪ. ﺯﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ کسی ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ نیوﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩ ﺟﻮوﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ تو اون ﺳﺮﻣﺎی ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ نمونه ﻭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮی میکنه ﺯﻥ تو ﻣﺎﺷﻴﻦ بمونه. ﺍﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﺘﺸﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮوﻥ ﺭو ﺑﺮﺍی کمکش ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ است. تو ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻖ ﺗﻖ ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺯﺩ و اشاره کرد که لاستیک درست شد. ﺯﻥ ﭘﻮلی ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﻮﻝ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮی تو ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭو آماده کرد ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ وی ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﭘﻮﻝ ﺭو ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ گرفت. ﻣﺮﺩ ﺟﻮوﻥ، ﺑﺎ ﺍﺩﺏ، ﭘﻮﻝ ﺭو ﭘﺲ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍی ﺭﺿﺎی ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ گفتش ﺩﺭ ﻋﻮﺽ، سعی ﮐﻨﻴﺪ ﺁﺧﺮﻳﻦ کسی ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﮐﻪ ﮐﻤﮏ میکنه! ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺪﺍﺣﺎفظی ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ و ﺍﺯ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻏﺬﺍی ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ یکی رو ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ و ﺯﻥ ﺟﻮونی ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﻫﺎی ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭیش رو میگذروند ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ گارسونی ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ اومد ﻭ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎنی ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ چی ﻣﻴﻞ داره؟ ﺯﻥ، ﻏﺬﺍیی 80 ﺩﻻﺭی ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ اونکه ﻏﺬﺍش رو تموم کرد، ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺻﺪ ﺩﻻﺭی ﺑﻪ ﺯﻥ ﺟﻮوﻥ ﺩﺍد. ﺯﻥ ﺟﻮوﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ باقی مونده ﺭو ﺑﺮﮔﺮﺩونه ﺍﻣﺎ وقتی ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ خبری ﺍﺯ اون ﺯﻥ نبود و ﺩﺭ ﻋﻮﺽ روی ﻳﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬی ﺭﻭی ﻣﻴﺰ ﻳﺎﺩﺩﺍشتی ﺩﻳﺪﻩ میشد و ﺯﻥ ﺟﻮوﻥ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭو ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ. تو ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ اون ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻋﻼﻭﻩ ی ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺩﻻﺭ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬی ﺑﺮﺍی وی ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﺮﺍی ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ نشه. ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍی اون ﺯﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮش ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ سعی ﮐﻦ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺮی ﻧﺒﺎشی ﮐﻪ ﮐﻤﮏ میکنه. ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺯﻥ ﺟﻮوﻥ ﺑﻪ خوﻧﻪ برگشت، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ هستش! ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ هﺳﺖ ﻭ اونا ﺁهی ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭن. ﺯﻥ ﺟﻮوﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍی اون ﺭﻭﺯ ﺭو ﺑﺮﺍش ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ و ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ی زنی ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮی ﮐﺮﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﮐﺎفی ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭو ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ نشوﻥ ﺩﺍﺩ. ﻗﻄﺮﻩ ی ﺍشکی ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ی ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩ ﺟﻮوﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ اون ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ تو ﺟﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺯﻥ ﺑﺮﺍی ﺭﺿﺎی ﺧﺪﺍ ﮐﻤﮏ ﮐﺮده. ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮی. خدای مهربون! شخصی که داره اینو میخونه مهربونه و من بهش افتخار میکنم لطفاً بذار به بهترین نحو زندگی کنه و خوشبخت و سعادتمندش کن. میگن این یک بازیه قدیمیه، که از سال ١٩٧٧ بازی میشده  و وقتی شما اینو خوندین  ٥ روز آیندتون اینطوری خواهد بود، روز اول شما به روی بزرگترین شوک زندگیتون بیدار میشین. روز دوم، شما یه دوست قدیمی رو که دلتون براش تنگ شده رو می بینین. روز سوم، کلی پول بدست میارین. روز چهارم، روزتون عالی خواهد بود. روز پنجم، عشق!

فاکتور جدید95

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زندگی ارزشمند خودمونو به خاطر آدمای کوچیک و حقیر، بی ارزش نکنیم

تو زمان دبیرستان استاد ریاضی مون بعضی وقتا بعد از اینکه درس دادنش تموم میشد با بچه ها گپ میزد. یادمه یه بار بعد از درس میگفتش که اعداد کوچیکتر از یک، خواص عجیبی دارن! شاید بشه اونارو با انسانای بخیل مقایسه کرد. مثلاً عدد  ۰.۲ رو در نظر بگیرین، وقتی در اونها ضرب میشیم یا میخوایم با اونا مشارکت کنیم، ما رو نیز کوچیک میکنند.

    

0. 6 = 0.2 × 3


و وقتی میخوایم با اونها تقسیم شیم یا مشکلاتمون رو با اونا تقسیم کنیم و بازگو کنیم، مشکلاتمون بزرگتر میشن.


15 =
0.2 ÷ 3


همچنین وقتی با اونها جمع میشیم و در کنار اونا هستیم مقدار زیادی بهمون اضافه نمیشه و چیزی به ما نمی آموزند.


3.2 =
0.2 + 3


و اگه اونها رو از زندگی مون کم کنیم چیز زیادی از دست نداده ایم!!


2.8 =
0.2  -  3


.

بفرمایین صبحونه، نهار و شام!!!

این روزا رسم شده وقتی خانوما غذا درست میکنن اول عکسشو میزارن تو اینستاگرام یا تلگرام، تازه بعدش اجازه میدن بقیه غذا بخورن!

خطای دید!

رنگ قسمت A و قسمت B یکسان هستش و برای درک این قضیه میتونین با انگشت تون محل برخورد این دو قسمت رو بپوشونین تا نتیجه رو مشاهده کنین.