مرد هیزم فروش

مردی با لباس و کفشای گرون قیمت به دیواری خیره شده بود و گریه میکرد. نزدیکش شدم به نقطه ای که خیره شده بود نگاه کردم که دیدم نوشته بود این هم  میگذرد. ازش علت رو پرسیدم. گفت این دست خط منه، چند سال پیش تو این نقطه هیزم میفروختم اما در حال حاضر صاحب چندین کارخونه ام. پرسیدم چرا دوباره به اینجا برگشتی؟ گفت اومدم تا باز بنویسم این هم میگذرد!
گر به دولت برسی  مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی  پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه ی دست هوسند
گر تو بازیچه ی این دست نگردی مردی!

حکایت عابد و مرید او

سلام بر همه ی دوستان نازنین. صبح روز یکشنبه تون پر از انرژی مثبت و طاعات و عبادات تون هم قبول حق و دلتون شاد و لباتون پر خنده ایشالا. امیدوارم روزخوبی پیشِ رو داشته باشین. خدایا بضاعت من به قدری هست که نمیدونم در حق دوستام و آشناهام و نزدیکانم چه دعایی کنم اما میدونم که تو از حال اونا با خبری! پس بهترین ها رو براشون مُقَدَر کن، ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ تموم آشناهام ﺧﻮﺏ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﺮلباشون ﺑﺎشه برام ﮐﺎفیه. توی اﻳﻦ روز زیبا اونارو ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻬﺮبوﻧﺖ ﻣﻴﺴﭙﺎﺭﻡ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺪﻳﻪ، ﺳﻼمتی رو براشون ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﻡ. الهی به امید تو! عرضم به خدمت تون که من مشغول زندگی خودم هستم و برام مهم نیست چگونه قضاوت میشم، چاقم, لاغرم, قد بلندم, کوتاه قدم, سفیدم , سبزه ام و غیره، همه اینا به خودم مربوطه. مهم بودن یا نبودن رو فراموش میکنم چون معتقدم روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه ست. زندگی میکنم به شیوه خودم و با قوانین خودم و با باورها و ایمان قلبی خودم. مردم دلشون میخواد موضوعی برا گفتگو داشته باشن و براشون فرقی نمیکنه چگونه هستم، هر جور که باشم، حرفی برای گفتن دارند. برا همین شاد هستم و از زندگی لذت میبرم. چه انتظاری از مردم داشته باشم؟؟؟ اونا حتی پشت سر خدا هم حرف میزنن! خوشبختی یعنی واقف بودن به اینکه هر چه داریم از رحمت خداست و هر چه نداریم ازحکمت خدا! احساس خوشبختی یعنی همین! خوشبختی رسیدن به خواسته ها نیست بلکه لذت بردن از داشته هاست. وقتی آدم هر روز همون افراد رو میبینه، اونا کم کم جزیی از زندگیش میشن و اون وقت میخوان که او هم به آدم دیگه ای تبدیل شه. اگه آدم اونطور که دیگران میخوان، نشه از دستش عصبانی خواهند شد، هر کسی فکر میکنه که میدونه دیگران چگونه باید زندگی کنند اما هیچکس برای زندگی خودش ایده ای نداره. ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ توی این روز زیبا  ﯾﮏ ﺫﻫﻦ ﺁﺭوﻡ، ﯾﮏ ﺗﻦ ﺳﺎﻟﻢ، ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ، ﺭﻭﺯهای ﻗﺸﻨﮓ، ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ،  ﯾﮏ ﺧﻮشی ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ، ﻧﺼﯿﺐ من و ﺩﻭﺳﺘﺎن و آشناهام ﮐﻦ. خدایا به حرمت رمضان چشمی گریان نباشه و قلبی شکسته نشه و همه را خوشبخت و آشناهام رو سلامت و زندگی ها آروم و تموم مریضا رو شفای عاجل بفرما. الهی ﺁﻣﯿﻦ. عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودن و آوازه ش همه جا پیچیده بود. عابد روزی به آبادی دیگه ای به نونوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نونوا به او نون نداد و عابد رفت. مردی که اونجا بود عابد رو شناخت و به نونوا گفت این مرد رو میشناسی؟ گفت نه. گفت فلان عابد بود، نونوا گفت من از مریدان اویم و دوید دنبالش و گفت میخوام شاگرد شما باشم، اما عابد قبول نکرد. نونوا گفت اگه قبول کنی من امشب تمام آبادی رو طعام میدم و عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نونوا گفت سرورم  دوزخ یعنی چی؟ عابد گفت دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی رو نان دادی.  عزت همگی زیاد.

تقدیم به فرزندم امیررضا !

تقدیم به فرزندم امیررضا که همین جمعه بیست و هشت خردادماه95، دوازده ساله میشه، متولد روز پنج شنبه 28 خرداد 1383 هجری شمسی و 28 ربیع الثانی 1425 هجری قمری و 17 ژوئن 2004 میلادی!

به تو از من نصیحت، ای جانِ من
که گشته مهرِ تو ایمانِ من
مبادا آهى از دستت بر آید
که سوزد سوز آن، دامانِ من
بدیها را به دست باد بسپار،
ز نیکى یاد کن جانانِ من
غم و شادى گر از دنیا بپوشى
نگردد سرّ تو پنهانِ من
چه باکت باشد از تنهایى و شب
نشوید چون ز تو دستانِ من
مخور غم از کم و از بیش دنیا
که دارى خانه بر چشمانِ من
الهى بینمت خوش با نگارى
اگر باشد نفس، مهمانِ من

آغاز دریافت کارت ورود به جلسه آزمون ورودی دبیرستان های نمونه دولتی دوره اول و دوره دوم متوسطه و هنرستان های فنی و حرفه ای 95-96

سلام حضور همگی! صبح زیبای روز سه شنبه تون خوش و خرم! از امروز صبح، اون دسته از دوستانی که به نحوی، درگیر ثبت نام دبیرستان های نمونه دولتی دوره اول و دوره دوم متوسطه و هنرستان های فنی و حرفه ای تو سال تحصیلی 95-96 هستن میتونن به منظور دریافت کارت ورود به جلسه آزمون های مذکور مراجعه کنن. ضمناً لینک ورودی برای دریافت کارت ورود به جلسه رو به منظور راحتی دسترسی تون گذاشتم. ایشالا که همگی قبولین. عزت زیاد.

به منظور دریافت کارت ورود به جلسه آزمون ورودی دبیرستان های نمونه دولتی دوره اول متوسطه سال تحصیلی 95-96 روی لینک زیر کلیک نمایید:

ورود به صفحه دریافت کارت ورود به جلسه دوره اول متوسطه پایه هفتم

آزمون ورودی پایه هفتم دبیرستان های نمونه دولتی دوره اول متوسطه سال تحصیلی 96-95

همچنین، به منظور دریافت کارت ورود به جلسه آزمون ورودی دبیرستان های دوره دوم متوسطه و هنرستان های فنی و حرفه ای نمونه دولتی پایه دهم سال تحصیلی 95-96 روی لینک زیر کلیک نمایید:

ورود به صفحه دریافت کارت  ورود به جلسه دبیرستانها و هنرستان های فنی حرفه ای نمونه دولتی پایه دهم

آزمون ورودی دبیرستان های دوره دوم متوسطه و هنرستان های فنی و حرفه ای نمونه دولتی - پایه دهم 96-95

جشنواره ملی قصه‌های قرآنی

سلاااام به همگی! قبولی طاعات و عبادات همه گی آرزومه، عرضم به حضورتون که خبری دارم واسه تون و اون اینکه بیست و چهارمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم از ۲۴ خرداد شروع شده و تا ۸ تیر هم ادامه داره و همه روزه از ساعت ۱۹ الی ۲۳ در شبستان مصلی تهران برگزار میشه. افتتاحیه اون نیز از روز دوشنبه ۲۴ خرداد ساعت ۱۹ آغاز شده که همه روز در دو بخش جایزه اهدا میکنن و یکی از نزدیکان منم برنده شده و اون دو بخش از این قراره، یکی مجموعه مسابقه های جانبی و دیگری جشنواره قصه های قرآنی هستش. جشنواره ملی قصه‌های قرآنی داره برگزار میشه و همه گروه ها، از کودکان گرفته تا کارگران و مادران خانه‌دار و غیره، میتونن توی این مسابقه شرکت کنن. برگزار کنندگان این مسابقه قصد دارن تا قصه‌های قرآن رو تا حد توان به دست همه برسونن. تا پایان ماه رمضان یعنی ۱۶ تیر ۱۳۹۵ فرصت هستش تا نمونه کارها فرستاده بشه. مهم نیست قالب اون چی باشه، هر هنری که مادرش قصه ‌باشه و محورش قصه،  تو جشنواره میتونه شرکت کنه. پس اون دسته از نمونه کارها که گرایش قصه داره و قصه ش قرآنیه رو میتونین بفرستین. در مجموع، غرض برگزارکنندگان، اینه که یک جمع خوب هنری که دغدغه‌شون قصه‌های قرآنی هست تشکیل بشه. هرچیزی که به نوعی مادرش قصه باشه میتونه تو جشنواره قصه‌های قرآنی شرکت داشته باشه. فرقی نداره، از هنرهای ادبی باشه یا نمایشی یا تجسمی. هم قصه‌هایی که در خود قرآن هست و هم قصه‌هایی که در قرآن نیست اما مفاهیمش بر گرفته از کتاب خداست میتونن تو مسابقه شرکت کنن.

فراخوان چهارمین جشنواره ملی قصه‌های قرآنی

سیستم مدیریت ثبت نام مسابقات قرآنی

1نتیجه آزمون ورودی مدارس استعدادهای درخشان 2دریافت کارت ورود به جلسه آزمون ورودی مدارس نمونه دولتی 3پیش ثبت نام مدارس شاهد

سلاااام مجدد به همگی! خبر فوری در خصوص 1_ نتیجه آزمون ورودی مدارس استعدادهای درخشان 2_ آزمون ورودی مدارس متوسطه اول و دوم نمونه دولتی و هنرستان های فنی و حرفه ای نمونه دولتی 3_ ثبت نام مدارس شاهد!

حضور اون دسته از بازدیدکنندگان محترم که دانش آموز ثبت نامی در آزمون ورودی مدارس استعدادهای درخشان در سال95 دارن میرسونم که نتایج آزمون ورودی مدارس سمپاد یا همون سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان، هفته اول تیرماه 1395 اعلام خواهد شد. داوطلبان پس از اعلام نتایج میتونن از طریق لینک زیر جهت مشاهده نتیجه ی خود مراجعه کنند.

به منظور مشاهده نتیجه آزمون ورودی مدارس سمپاد همینجا کلیک کنین!

ضمناً آزمون ورودی مدارس متوسطه اول و دوم نمونه دولتی و هنرستان های فنی و حرفه ای نیز رأس ساعت 9 صبح روز جمعه مورخ 1395/03/28 در سراسر کشور بصورت همزمان برگزار خواهد شد. این مطلب رو نیز مطلع باشین که از روز دوشنبه، پس فردا مورخ 1395/03/24 لغایت 1395/03/27 میتونین با مراجعه به سامانه ثبت نام و با استفاده از از کد رهگیری، کارت ورود به جلسه ی آزمون ورودی را دریافت نمایید.

به منظور دریافت کارت ورود به جلسه آزمون ورودی دبیرستان های نمونه دولتی دوره اول متوسطه سال تحصیلی 95-96 روی لینک زیر کلیک نمایید:

آزمون ورودی پایه هفتم دبیرستان های نمونه دولتی دوره اول متوسطه سال تحصیلی 96-95

به منظور دریافت کارت ورود به جلسه آزمون ورودی دبیرستان های دوره دوم متوسطه و هنرستان های فنی و حرفه ای نمونه دولتی پایه دهم سال تحصیلی 95-96 روی لینک زیر کلیک نمایید:

آزمون ورودی دبیرستان های دوره دوم متوسطه و هنرستان های فنی و حرفه ای نمونه دولتی - پایه دهم 96-95

و همچنین تاریخ های پیش ثبت نام مدارس شاهد در سال تحصیلی سال 96-95 نیز طبق زمانبندی زیرانجام خواهد شد:

پایه اول ابتدایی از 95/3/1 تا تاریخ 95/3/17

پایه هفتم دوره متوسطه اول از تاریخ 95/4/1 تا تاریخ 95/4/14

پایه دهم دوره متوسطه دوم از تاریخ 95/4/1 تا تاریخ 95/4/14

ورود به سامانه پیش ثبت نام دانش آموزی سجا یا شاهد

حکایتی از یک گاو تو هندوستان!

با کسب اجازه از مهندس حاج حسین مهاجری عزیز، این حکایت رو براتون درج میکنم که لذتشو ببرین! عرض به خدمت تون، سفیر انگلیس تو دهلى از مسیری در حال گذر بودش که یه جوان هندی، لگدی به گاوی میزنه! گاوی که در هندوستان مقدس هست! فرماندار انگلیسی پیاده میشه و به سوی گاو میدوه و گاو رو میبوسه و تعظیم میکنه! بقیه مردمِ حاضر که می بینن یک غریبه اینقدر گاو رو محترم میشماره، در جلوى گاو، سجده میکنن و اون جوان رو به شدت مجازات میکنن. همراهِ فرماندار با تعجب میپرسه چرا این کار رو کردین؟! فرماندار میگه لگد این جوانِ آگاه، میرفت که فرهنگ هندوستان رو هزار سال جلو بندازه ولی من نذاشتم.

تسلیت به خانواده محترم حبیب محبیان و جامعه موسیقی کشور، کاش باور می کردیم مرگ فقط برای همسایه نیست!

سلام و صبح روز شنبه تون به خیر و شادی! مثل همیشه یه هفته ی شاد و پر از سلامتی براتون از خدا میخوام و همچنین طاعات و روزه هاتونم قبول ایشالا. میدونستین کلمه لااله الا الله جمله کاملی هست که هنگام تلفظش لب تکون نمیخوره؟ و همچنین گفتنِ این ذکر باعث رفع تشنگی میشه؟ دانشمندان ثابت کردن که گفتن لااله الا الله بزاق دهانو به ترشح ماده ای وا میداره که تشنگی رو از بین میبره. هیچ کار خدا بی حکمت نیست، حتی گفتن ذکرهاش. متأسفانه دیروز با خبر شدیم که حبیب خواننده من مرد تنهای شبم تو سنِ 63 سالگی برای همیشه خاموش شد. وقتى فهمیدم که یک صداى ماندگار دیگه هم تو این دنیا خاطره شد، یه سکوتِ تلخى وجودم رو فرا گرفت. خداییش اون که سنی‌ نداشت!! چه خاطره ها که با صداش داشته و دارم فقط میدونم که این خیلی خوبه که انسانا اونم از جنس هنرمند تو وطنش آروم بگیره و برا حبیب اینگونه شد. همیشه مهمون حبیب خداست اما ایندفعه و امروز حبیب مهمون خدا شد. کوچیک که بودم، پدرم خدابیامرز این آهنگ معروف حبیب من مرد تنهای شبم رو گوش میداد و این آهنگ رو دوست داشت. صداش، بخصوص این آهنگ و چند آهنگ قدیمی دیگرش حال و هوای خاصی داره و بسیار نوستالژیک هست. اون موقعا با شنیدن صداش از رادیو ضبط خونه بینهایت غمگین میشدم و برا اون مردِ تنها تو خلوت اشک میریختم. هنوزم با اینکه این آهنگ رو خیلی دوست دارم اما هر وقت میشنومش دلم خیلی میگیره. متأسفم که نتوست دیگه بخونه. روحش شاد و یادش گرامی!من مرد تنهای شبم
مهر خموشی بر لبم
تنها و غمگین رفته ام
دل از همه گسسته ام
تنهای تنها،غمگین و رسوا
تنها و بی فردا منم
تنهای تنها،غمگین و رسوا
تنها و بی فردا منم
من مرد تنهای شبم
مهر خموشی بر لبم
من مرد تنهای شبم
صد قصه مانده بر لبم
از شهر تو من رفته ام
کوله بارم را بسته ام
بی فکر فردا، با خود و تنها
عابر این شب ها منم
بی فکر فردا، با خود و تنها
عابر این شب ها منم
من مرد تنهای شبم
مهر خموشی بر لبم
من مرد تنهای شبم
صد قصه مانده بر لبم
از شهر تو من رفته ام
کوله بارم را بسته ام
بی فکر فردا، با خود و تنها
عابر این شب ها منم
بی فکر فردا، با خود و تنها
عابر این شب ها منم
من مرد تنهای شبم
مهر خموشی بر لبم
من مرد تنهای شبم
صد قصه مانده بر لبم
من مرد تنهای شبم
مهر خموشی بر لبم

ماه مبارک رمضان، ماه مهربانی و ماه کمک به نیازمندان!

میگن فقیری نزد هندونه فروشی رفت و گفتش یه هندونه برای رضای خدا به من بده، فقیرم و چیزی ندارم. هندونه فروش در میان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه خراب و به درد نخوری رو به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندونه کرد و دید که به درد خوردن نمیخوره. مقدار پولی که به همراه داشت را به هندونه فروش داد و گفتش به اندازه پولم به من هندونه ای سالم بده. هندوانه فروش هندونه خیلی خوبی رو وزن کرد و به مرد فقیر داد. فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین! این هندونه خراب را در راه رضای تو داده واین هندوانه خوب را به خاطر پول!

حکایت پیرمرد و چند جوان تو ماه رمضون

تو این مهمونی باشکوه و ماه رمضان، دمِ همه اونایی گرم که چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشون، درخدمت خلق خداست و زمین و آب و گل و سبزه و دیگر موجودات رو آسیب نمیرسونن. میگن تو ماه رمضان چند جوان، پیر مردی رو دیدن که دور از چشم مردم، غذا میخوره. به او گفتن ای پیر مرد مگر روزه نیستی؟ پیرمرد گفت چرا روزه‌ام، فقط آب و غذا میخورم. جوانها خندیدن و گفتن  واقعاً!!!؟ پیرمرد گفت بله، دروغ نمیگم، به کسی بد نگاه نمیکنم، کسی رو مسخره نمیکنم، با کسی با دشنام سخن نمیگم، کسی رو آزرده نمیکنم، چشم به مال کسی ندارم ولی چون بیماری خاصی دارم متأسفانه نمیتونم معده ام روا هم روزه دارش کنم. بعد پیرمرد به جوانها گفتش آیا شما هم روزه هستین؟ یکی از جوانها در حالیکه سرش را از خجالت پایین انداخته بود، به آرومی گفت خیر ما فقط غذا نمیخوریم!!!

سلام بر رمضان و سلام بر این مهمونی باشکوه!

سلام بر رمضان! سلااام و صبح اولین روز میهمونیِ یار برا همه تون به خیر و سلامتی!  رمضان اومده و تمومِ درهای آسمون به روی زمین باز شده و رحمت خداوند هر لحظه و هر ثانیه بر سر و رومون فرو میریزه. هم اکنون دقیقه ها و ثانیه هامون، همه لحظه های استجابتن و روزها و ساعت ها هم، همه موسم رستگاری و رهایی ان و خدا گوش به زنگ هست. گوش به زنگ توبه ها، آرزوها و استغفارها. خدا دنبال بهونه هست، کوچکترین بهونه برای اونکه بهشتش رو ارزانی کنه و بنده اش رو برای ابد در آغوش لطف خویش بگیره. امسال هم، این فرصت به ما داده شده که از تاملات رمضان، شبهاى سرنوشت ‏ساز قدر، لحظات‏ نورانى و عرفانى سحر، حالات خوش جلسات دعا و قرآن، حضور قلب نماز شب و دیگر برکات این ماه بزرگ استفاده کنیم و در عید فطر عیدى بگیریم. پس قدرش رو میدونیم که به فرموده مولای متقین حضرت علی(ع) روزه ماه رمضان، نگهدارنده از عقاب است و بازدارنده از عذابه.  خدایا تو را سپاس که بار دیگر چشمانم بر هلال رمضان گشوده شد. خدایا تو را سپاس که عمرم به سر نیامد و دیگربار در میهمونی تو وارد شدم. خدایا به من سعادت و سلامت عطا کن تا روزه بگیرم و فرمان تو را اطاعت کنم. خدایا یاری ام کن تا بر هر آنچه حرام است، در این ماه، چشم و گوش ببندم و دست از هر آنچه تو روا نمیداری، بشویم. خدایا به من توان بده تا لحظه لحظه این ماه مبارک را برای استغفار و رسیدن به حاجات خویش قدر بدانم و بهشتی را که در این ماه ارزان و آسان در دسترس من قرار داده ای، به دست آورم. بچه ها دعایی رو که در ادامه مینویسم رو خیلی دوست دارم، خدایا! هنگامیکه ثروتم دادی، خوشبختی ام را نگیر و هنگامیکه توانایی ام دادی، عقلم را نگیر و هنگامی که مقامم دادی، تواضعم را نگیر و هنگامیکه تواضعم دادی، عزتم را نگیر و هنگامیکه قدرتم دادی، عفوم را نگیر و هنگامی که تندرستیم دادی، ایمانم را نگیر و هنگامیکه فراموشت کردم، فراموشم نکن! بارالهاااا تو این ماه عزیز و پر برکت چتر رحمتت را بر سر تموم دوستانم و آشناهام و اقوامم همیشه بازنگه دار و بهترین تقدیرها را براشون رقم بزن. با آرزوی روزى زیبا، روزی پر نشاط و پر از خیر و برکت همراه با سلامتی و عاقبت بخیری برا همه مون ایشالا.

پیشاپیش آغاز عشق بازی ومهمونی خدا بر دوستان و همراهان گرامی مبارک❤️

سلااااام به همگی! امروز دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ هجری شمسی و ۰۶ ژوئن ۲۰۱۶ میلادی و ۳۰ شعبان ۱۴۳۷ هجری قمری هستش! آغاز عشق بازی واسه شماهایی که به پیشواز مهمونیه خدا رفتین مباااارک باشه ایشالا. بچه ها به نظرم دنیای ما آدما دنیای عجیبیه! بله دنیای ما، دنیای روابط آدما با آدما نیست بلکه دنیای روابط نقابها با نقابهاست، چونکه آدما کمتر فرصت میکنن تا سیمای حقیقی همو  ببینند. عرضم به خدمت تون یاد صحبتای استادی افتادم که  میگفت همیشه در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه برید و در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید و در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید و همچنین در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید. دوستان و همراهان صمیمی،  هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری نداره، مگر ۱- به  فهم و شعور ۲- به  درک و ادب . آدمی فقط در یک صورت حق داره به دیگران از بالا نگاه کنه و اون هنگامیه که بخواد دست کسی رو که بر زمین افتاده بگیره و او رو بلند کنه! این قدرت ما نیستش، بلکه این  انسانیت هست. و اینم از جدول رده بندی نهایی والیبال انتخابی المپیک برزیل2016 که ایران با قدرت در جایگاه دوم قرار گرفت.

 

ممنون از دلاورمردان سرزمینم و این پیروزی بر همه دوستان میارک❤️

سلام و صبحتون بخیر و شادی و همراه با الطاف خداوندی ایشالا. خدایا سرآغاز  صبحم  رو با  یاد و نام  تو  میگشایم و  پنجره های  قلبم  رو خالصانه و عاشقانه به سویت باز میکنم تا نسیم رحمتت  بر اون بوزه و نا  پاکی ها ی اونو بزداید و نوری  ازمحبت و  عشق تو  به  قلبم  به ارمغان  بیاره! سلام  میکنم، سلامی  بی  پایان  و  کامل  به  درگاهِ با  لطف  و  عظمتت  که  سراسر رحمت  هست   و  بنده  نوازی! چرا که سلام نام  دیگر  توست و  این نام  مبارک و عزیز  رابطه  را  دوست  داشتنی  و صمیمی   میکنه! میگن سلامِ صبح، طلایی ترین کلید برای ورود به قلبهاست، پس قیمتی ترین سلام تقدیم به شما دوستانم و امیدوارم که غروب دیشب، پایان مشکلات تون باشه و طلوع امروز آغاز خوشی هاتون. لازمه که تبریک بگم به سَرو قامتان والیبال ایران به خاطر صعود به المپیک ریو! والیبال ایران پس از ٥٢ سال به المپیک صعود کرد و طلسم بیش از نیم قرن غیبت والیبال ایران در المپیک رو شکست. این افتخار بر یکایک مردم بزرگوار ایران تبریک و تهنیت باد. دمشون گرم.

حکایت چوپان و مار!

سلام به همگی و صبح زیبای روز دوشنبه دهم خرداد ماه نودوپنجـــــــتون خوش و خرم! عرضم به خدمت تون یه چیزی تو این روزا فهمیدم و اون اینکه همیشه نگرانیها و دلخوری هامونو به موقع بگیم و حرفهای خودمونو به یک دیگه با کلام مطرح کنیم، نه با یه رفتار خاص! چونکه از کلام همون برداشت میشه که ما میگیم ولی از رفتارمون هزاران برداشت میشه. ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ی ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میذﺍﺷﺖ و مارﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ میومد و  ﺷﯿﺮ رو ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ سکه ﺍﯼ هم توی اون کاسه مینداخت. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ و به ﭘﺴﺮﺵﮔﻔﺖ که همون ﮐﺎﺭ رو انجام بده. ﭘﺴﺮ هم انجام داد اما مدتی که گذشت ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ رو بکشه ﻭ تموم ﺳﮑﻪها رﻭ برﺩﺍﺭه. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ رو هم ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮ رو نیش ﺯﺩ ﻭ پسر هم مرد. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ و ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ رو ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭلی به او ﮔﻔﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎر چون نه ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ رو فراموش میکنی ﻭ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩ م رو.