پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

حکایت چوپان و مار!

سلام به همگی و صبح زیبای روز دوشنبه دهم خرداد ماه نودوپنجـــــــتون خوش و خرم! عرضم به خدمت تون یه چیزی تو این روزا فهمیدم و اون اینکه همیشه نگرانیها و دلخوری هامونو به موقع بگیم و حرفهای خودمونو به یک دیگه با کلام مطرح کنیم، نه با یه رفتار خاص! چونکه از کلام همون برداشت میشه که ما میگیم ولی از رفتارمون هزاران برداشت میشه. ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ی ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میذﺍﺷﺖ و مارﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ میومد و  ﺷﯿﺮ رو ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ سکه ﺍﯼ هم توی اون کاسه مینداخت. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ و به ﭘﺴﺮﺵﮔﻔﺖ که همون ﮐﺎﺭ رو انجام بده. ﭘﺴﺮ هم انجام داد اما مدتی که گذشت ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ رو بکشه ﻭ تموم ﺳﮑﻪها رﻭ برﺩﺍﺭه. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ رو هم ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮ رو نیش ﺯﺩ ﻭ پسر هم مرد. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ و ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ رو ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭلی به او ﮔﻔﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎر چون نه ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ رو فراموش میکنی ﻭ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩ م رو.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.