سلااااام به همگی! صبح سه شنبه تون خوش و خرم! بچه ها اول از همه خدمت اون دسته از دوستانی که به یه طریقی درگیر ثبت نام دبیرستان ماندگار البرز هستن بگم که از دیروز دریافت نتایج آزمون ورودی پایه هفتم متوسطه دوره اول دبیرستان ماندگار البرز برای سال تحصیلی 96-95 میسر شده لذا ضمن تبریک به دانش آموزان پذیرفته شده و خونواده اونها به استحضارتون میرسونم که از طریق لینک زیر میتونین برای دریافت نتیجه آزمون اقدام کنین.
بچه ها به نظرم تفاوت انسانا تو داشتن و نداشتن استعدادها نیستش بلکه تو چگونگی استفاده از اون هست. عرض به خدمت تون یه داستان براتون میخوام نقل کنم که یک داستان واقعی از حکیم ابوعلی سینا پزشک و فیلسوف مشهور ایرانی هستش. تو زمانای قدیم دختری از روی اسب میوفته و لگن ش میشکنه. پدرش هر حکیمی رو نزد دختر میبره، دختر اجازه نمیده کسی دست به او بزنه و هر چی به دختر میگن حکیمان به خاطر شغل و طبابتی که میکنن، محرم بیمارانشون هستن اما دختر زیر بار نمیره، تا اینکه یک حکیم باهوش سفارش میکنه که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به او دخترتونو مداوا کنم. پدر او به حکیم میگه: شرط شما چیه؟ حکیم هم میگه برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق دارم و شرط من هم اینه که بعد از بهبودی دخترتون این گاو متعلق به خودم بشه؟ پدر قبول میکنه و با کمک دوستانش چاق ترین گاو منطقه رو میخره و به منزل حکیم میبره او به پدر دختر میگه دو روز دیگه دخترتونو واسه مداوا به خونه من بیارین. حکیم به شاگردانش دستور میده تا دو روز هیچ آب و علفی به گاو ندن. ونا با تعجب میگن این گاو ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد. دو روز میگذره و گاو از شدت گرسنگی و تشنگی بسیار لاغر میشه. پدر، دخترش رو به نزد حکیم میاره و او میگه دختر رو بر روی گاو سوار کنند و همه متعجب میشن و او رو سوار گاو میکنند. حکیم دستور میده پاهای دختر رو از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند و سپس میگه که برای گاو کاه و علف بیارن. گاو با حرص و ولع شروع به خوردن میکنه و شکمش بزرگ و بزرگتر میشه و بعد برای گاو آب میارن و هر لحظه متورم میشه و پاهای دختر تنگ و کشیده میشه. دختر از درد جیغ میکشه و حکیم کمی نمک به آب اضافه میکنه و گاو با عطش بسیار آب مینوشه. ناگهان صدای ترق جا افتادن لگن دختر شنیده میشه و از درد غش میکنه. یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب میشه و گاو هم متعلق به حکیم میشه.
بچه ها همگی سلااام و صبح روز چهارشنبه تون خوش و خرم! امروز، چهارشنبه یکم اردیبهشت ماه سال1395 ، برابر هست با 12رجب سال 1437قمری و همچنین برابره با بیست آوریل سال 2016 میلادی! عاقا فردا مصادفه با ولادت حضرت امام علی (ع) که بیست و سه سال قبل از هجرت اتفاق افتاده و همچنین فردا آغاز ایام البیض یا اعتکاف نیز هست. به همین مناسبت سالروز ولادت یگانه بزرگواری که دوست و دشمن اعتراف به کرامت و دانائی و شجاعت او دارند و همچنین اولین ستاره درخشان آسمان امامت، مولای متقیان حضرت امام علی (علیه السلام) را به همه شما دوستانم و همه شیعیان جهان تبریک عرض میکنم و نیز به همه آقایون و همجنسام هم میگم ایشالا روزتون مبارک باشه و جورابای نوتون هم مبارکه! همه پدرای بزرگوار و عزیز ایشالا این روز برای شما هم مبارک باشه. جا داره از قدرتنمایی نمایندهی شایستهی کشورمون ایران هم یادی کنم که دیروز در برابر نمایندهی سعودی در دوحه قطر به پیروزی رسید یعنی تراکتور در برابر الهلال در لیگ قهرمانان آسیا.
تراکتورسازی ۲ - الهلال 0
توی یه مهمونی موقع ناهار، لیوانِ یکی از مهمونا که سر میز ناهار نشسته بود میشکنه و همون موقع شخص دیگه ای به اون میگه ناراحت نباش، این نشونهی خوششانسیه! همهی کسایی که سر میز بودن، یه جورایی این جمله براشون آشنا بود. اما ناگهان یه مهمون دیگه که اونجا بود پرسیدش چرا این نشونهی خوششانسیه؟ همسرش گفت نمیدونم، شاید از قدیم اینو میگفتن که مهمون شرمنده نشه. اما او گفتش نه، توضیحش غیر از اینه. تو بعضی از سنت ها اومده که هر کی سهمیهی معینی از شانس داره که در طول دورهی زندگیش از اون استفاده میکنه. انسان اگه از این سهمیه فقط در مورد چیزایی که واقعاً لازمشون داره استفاده کنه، شانس به او روی اورده وگرنه ممکنه شانسِ خودش رو از دست بده. وقتی کسی لیوانی رو میشکونه ما به اون میگیم به امید موفقیت! و مفهومش اینه که خوب شد حتی ذرهای از شانست رو برا جلوگیری از شکستن لیوان صرف نکردی، حالا میتونی از اون در امور مهمتری استفاده کنی!