زنی سمت پلیس رفتش و به او گفت: ببخشین سرکار، اون مرده که اون گوشه وایساده منو آزار میده! پلیس گفتش: ولی خانم من مدتی هست که اونو زیر نظر دارم، او حتی به شما نگاه هم نکرده! زن گفتش: آیا این آزار دهنده نیست؟!
بچه ها دوباره سلام! ببخشین مستقیم میرم سر اصل مطلب!! اینگاری بعضی از دوستامون دیرتر از بقیه می پذیرن
که ما رشد و تغییر کردیم و میخوان سایه ای از گذشته ما باشن تا راهی برای آینده
مون! اونا ترجیح میدن قضاوتهاشون در مورد ما درست در بیاد تا اینکه با تغییرات
بزرگِ خوب در اطراف ما شگفت زده بشن! انگاری بعضی از دوستامون با دیدن رشد و پیشرفت و امید ما
به آینده
خودشون رو متهم به تنبلی و بی تفاوتی
میبینن و دلسوزانه میکوشن تا ثابت کنن امید و رشد و پیشرفت، حتی اگه دروغ هم نباشه
لااقل ساده لوحی هست البته شاید به این دلیل جمله های بالا درست نباشن چون اونها دیگه دوستان ما
نیستن و اونها امروز فقط آشنایانی هستن که ما تاریخ انقضاشون رو فراموش کردیم.
برای کامل و بی نقص بودنمون، چه در دوستی و چه در شغل و چه در زندگیمون غم و حسرت و اندوه و نفرت در انتظار ما ریشه دارن!! اما اونی که در دنیای واقعی دوستی ها و شغل ها و زندگیها وجود داره مجموعه ای از زیبایی های دوست داشتنی و ناقص و شکننده هست! واقعیتی که پذیرش اون سخت و تلخ و گاهی پردرد هست اما فرصت لذت و رضایت و تجربه ی عمیق زندگی رو به ما باز میگردونه!
بابی انت و امی یا ثارالله
سلاااااام به همگی! صبح تون به خیر و باعزتی و زندگیتون همواره با نظر الهی و رزقتون بهشت ایشالا!! امروز سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴ شمسی و الثلاثاء ٦ محرم ١٤٣٧ قمری و Tuesday بیستم ماه October سال 2015 میلادی و ذکر امروز سه شنبه ١٠٠ مرتبه یا اَرْحَمَ الرّاحِمین هستش. عاقا امروز میخوام نظرم رو در خصوص چندتا موضوع براتون بنویسم که نه مربوط به درس و مشقمون میشه و نه ارتباطی با موضوع وبلاگ داره اما خیلی واقعیه و ضمناً اگه پراکندگی و از این شاخه به اون شاخه پریدن هست رو به بزرگی خودتون ببخشین. عاقا من تعجب میکنم از خودمون میدونین چرا؟ الان میگم! اینو قبول دارین ماها خیلی مهربونیم؟! اما بعضی وقتا مهربونیمون با تعارف دروغ همراهه! مثلاً چی؟! مثلاً خیلیامون این جمله ها رو میگیم، قربونِ شما! فدایِ شما! به یادتونم! حتماً بیاید! شما تکین! خوشحالم از دیدنتون! حالا به نظرتون این جمله ها چقدرشون واقعیه؟؟؟ خداییش قبول دارین بدون اینکه بخوایم با کلمات چه ماهرانه داریم بازی میکنیم! موضوع دیگه اینکه بچه ها ممکنه دیگران رفتار ما رو نفهمن اما به نظرتون باید چه کار کنیم؟ فکر کنین اگه دیگران انتظار داشته باشن که فقط کارهایی انجام بدیم که اونها بفهمن و تصمیم هایی بگیریم که اونها دلیلش رو درک کنن درسته عایا؟ من میگم بذاریم بگن غیر منطقی هستیم و یا ضد اجتماعی هستیم اما به این می ارزه که خودمون باشیم! من میگم تا زمانی که رفتار و تصمیم های ما به کسی آسیبی نمیزنه ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستن ها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفتن! حالا موضوع دیگه! میگم بهتر نیستش که با دوستامون به هر بهونه ای که شد دورِ هم جمع بشیم؟؟! مثلاً چه اشکالی داره با یه سینی شیرینی و چای چند ساعتی کنارِ هم شاد باشیم و هیچ خبری هم از پذیرایی های تشریفاتی در میون نباشه که باعث سخت شدن جمع شدن دور همیمون بشه و توی این دورِ هم بودنمون هم پُشت سرِ کسی حرف نزنیم و اگه ایرادی هم باشه به هم بگیم و کسی هم بِهِش بر نخوره؟! و یه موضوع دیگه! من احساس میکنم دخترای کشورمون افسرده هستن مثل اینکه دارن با خودشون میجنگن! صورت معصوم و زیباشون رو زیر آرایشای غلیظ زنونه قایم میکنن و نمیدونن از آینده چی میخوان! به نظر من مردامونم افسرده هستن! و کلاً مردم غمگینی داریم! چرا اینجوری فکر میکنم؟ الان میگم! آخه هر کسی رو که من می بینم داره تلاش میکنه به قیمت از دست دادن سلامتیش درآمد بالا داشته باشه و یا همش در پی تلافی کردن هستش! مثلاً در مقابل یه سفره ، سفره ای پهن میشه و یا در مقابل کادو ، کادویی تهیه میشه و خیلی چیزای دیگه! اصلاً اینو دقت کردین چقدر خوب بود که توی کاسبیامون اول رضایت مردم رو در نظر میگرفتیم و بعدش به سود و یا پابرجا موندن نام برند فکر میکردیم؟!! اما خیلی از کاسبامون و شرکتای تولیدی تو کشورمون برعکس یا کم فروشی میکنن و یا تقلب و یا محصولات ناسالم تولید میکنن! اکثریتمون تو روی هم میخندیم و تعارفای پشت سر هم بهم میکنیم ولی پشت سر حرف و حدیث و تنفر از هم داریم! ماها ادعا میکنیم فرهنگی غنی داریم و تمدن و سنت و موسیقی غنی داریم اما لباس خارجی میپوشیم و نام و غذای فرنگی انتخاب میکنیم و موسیقی غربی گوش میکنیم و اینها رو جزو کلاس و تمدن میدونیم! این درحالیه که سرگذشت دانشمندانمون رو نمیدونیم ولی از فلان خواننده غربی کاملاً با خبریم!! فکر میکنم ما اگه به سمت و سوی فرهنگ اصیل خودمون برگردیم شرایط خوبی برامون مهیا میشه و بیشتر مردم از افسردگی خارج میشن! شاید بهتر باشه کتابی با نام قانون زندگیِ درست نوشته و چاپ بشه تا همه مجبور به حفظ و اجرای اون بشن! فکر کنم اگه این اتفاق بیوفته اون قانون، قانونی بشه که جا انداختنش تو کشورمون قرنها طول بکشه!! عاقا ببخشین که تو نوشته هام هی از این شاخه به اون شاخه پریدم! آخه من که نویسنده حرفه ای نیستم! فقط اون چیزایی که تو فکرمه رو به جای جاری کردنش رو زبونم تایپش کردم تو وبلاگ! امیدوارم که با نوشته هام کسیو نرنجونده باشم!
بچه ها سلام! صبح پنجشنبه تون به خیر و خوشی ایشالا! بعله امروز پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ و اول ماه محرم سال ١٤٣٦ قمری هستش و ایام سوگواری سرور آزادگان جهان حضرت امام حسین (ع) فرا رسیده! سلام بر حسین سید و سالار شهیدان و یاران با وفایش. ماه ایثار و از جان گذشتگی، ماه حماسه و شجاعت و جوانمردی، ماه ظلم ستیزی و مبارزه با ذلت و ماه شور و شعور و عشق و فریاد بر همه ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت تسلیت باد.
بچه ها مصائب امام حسین (علیهالسلام) و اهل بیتش اونقدر عظیم و جانسوز هستش که اگه همه ایام محرم هم از اون گفته شه بازم نمیشه حق مطلب رو به درستی ادا کرد. با توجه به ورود امام حسین (علیهالسلام) و یارانش در روز دوم محرم به کربلا و شهادتشون در روز دهم، شیعیان دهه اول این ماه رو به یاد اونها و ذکر مصیبتشون سوگواری و عزاداری ویژهای انجام میدن! شیعیان برای بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول رو مختص به یکی از حماسه سازان این نهضت جاویدان قرار دادهاند که عبارت هستن از:
روز اول: مسلمبنعقیل (علیهالسلام)
روز دوم: ورود کاروان به کربلا
روز سوم: حضرت رقیه (علیهالسلام)
روز چهارم: حضرت حر و طفلان حضرت زینب (علیهالسلام)
روز پنجم: حضرت عبداللهبنالحسن و اصحاب
روز ششم: حضرت قاسمبنالحسن (علیهالسلام)
روز هفتم: حضرت علی اصغر (علیهالسلام) و روضه عطش
روز هشتم: حضرت علیاکبر (علیهالسلام)
روز نهم: حضرت عباس (علیهالسلام)
روز دهم: حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) و شام غریبان
روز یازدهم: حرکت کاروان از کربلا
روز دوازدهم: ورود کاروان به کوفه
روزسیزدهم: مصائب امام سجاد و حضرت زینب (س) در کوفه و شام.
سلاااااام به همگی! صبح روز سه شنبه تون خوش و خرم! بچه ها بوی محرم به مشام میرسه! السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام! امروز 21 مهرماه سال 1394 شمسی و 29 ذوالحجه سال 1436 قمری و 13 اکتبر سال 2015 میلادی از برج فلکی میزان هست و مصادف هستش با جشن پیروزی کاوه و فریدون! عاقا چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوبین؟ خوشین؟ از درس و مشقا چه خبر؟؟ برنامه کلاسای درس این ترم من به شرح زیر هستش کیا با من همکلاسن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه منو دیدین نگین بهم حاجی چون احساس پیرمردی میکنم. گوش کنین خوب؟؟!
نام درس روز مدرس
امنیت در تجارت الکترونیکی یکشنبه ساعت 12 تا 15 محمدحسن کنعانی
مبانی قوانین حقوقی در تجارت جمعه ساعت 17:30 تا 19:30 مجید لمتر قلی پور
کارورزی 2 شنبه ساعت 14 تا 16 علیرضا اسطوری
پروژه تجارت الکترونیکی جمعه ساعت 19:30 تا 22 مجتبی لک
عاقا این کلمه ی الحملدار ما رو کشته! حمله دار تو فارسی یعنی کاروان دار یعنی کسی که کاروان زیارتی می بره. مثلاً وقتی میگیم کتابدار یا صندوقدار یاحسابدار معنیش معلومه دیگه! اونوقت با این حساب حمله دار هم تو فارسی میشه سرگروه یا رئیس کاروان یا مدیرکاروان. اون وقت عربا کلمهی پر معنی و پر آوازهی حمله دار فارسی رو که یه عالمه مطلب پشتش خوابیده رو از زبان و فرهنگ فارسی ورش داشتن و زور چپونش کردنش تو عربی و میگن الحملداریه یا اسم الحملدار یا رقم الحمله، می بینین تو رو خدا چه کارایی میکنن؟ همینه دیگه که میگن الخ ........ این الخ ........ با ملخ فرق می کنه! ببخشین ها. یعنی الی آخر!!!!!!!. عاقا شما ازاین قوطی های کمپوت و کنسرو که کلید در بازکن داره دیدین عایا؟ فکر کردین که تو فارسی اسمشو چی گذاشتن؟!! دربازکن دار! درقوطی بازکن دار! قوطی کلید در بازکن! قوطی کلید در بازکن دار! خود در بازکن! ایزی اپن؟! منظور اینه دیگه easy open نه ؟؟؟؟؟!!! خُب به نظرتون همینو چه جوری معنی کنیم؟ بگیم آسان باز خوبه؟! یا آسان بازشونده؟! راحت بازکن چطوره؟! راحت بازشو! آسان بازشو! خُب مثل اینکه بدنشد! آسان باز شو به نظرم خوبه. خداییش ما هم با این ادبیاتمون، دست فرهنگستان ادب فارسی را از پشت بسته کردهایم! اصلاً میدونین چیه؟! چه کار داریم بگیم عربستان سعودی که اونوقت اونا هم خوششون بیاد! کلمهی عرب و عربستان رو بذارن کنار و یه دفعه بگن سعودی، المملکه العربیه السعودیه، مملکت و عربی رو هم فاکتور بگیرن اونوقت همه جا و همه وقت به همه کس خودشونو معرفی کنن و بگن سعودی خطوط یعنی هواپیمایی سعودیه هویه یعنی ملیت و سعودی پرچم و زبان سعودی ، همه چی سعودی، حالا این محمد بن سعود کی بوده و چه کارکرده؟! بماند! به هرحال اونا به اینجور قوطی ها می گن ابوفتاحه. دم اینا گرم! هرکلمه ای رو براش یک ال یا ابوردیف می کنن و تحویل خلق اله میدن. ابوفتاحه یعنی دارای کلید، این که خوبه! به کسی که ریش داره می گن ابو لحیه و به آدمی که عینک می زنه می گن ابو نظاره، خب حالا میگیم کلمه ها مال خودشونه هرجور دلشون بخواد عمل می کنن ولی اینجا رو چی میگین؟ موکت بدبختو با ال عربی میگن الموکت. لغات خارجی رو هم با قواعد عربی به خورد مردمشون میدن. موکت رو جمع میبندن میگن مواکیت! سوئیت رو سوئیتات، ساندویچ میشه سندویشات، سشوار هم میشه اسشوارات. بستنی عربی که دیدین؟!!! میگن آیس کریم. یا به طبقه ی زیر زمین میگن بدروم، تعجب نکنین! این همون bed room معروفه! اونم اینجوری نمی گن که! میگن البدروم! باز خدا پدر اینارو بیامرزه! حالا واستون از عراقی ها بگم! اونا که بابا دمشون خیلی خیلی گرم. لغت فارسی براشون فارسی نیست. انگار از اول عربی بوده! سرداب یا سردابه تو فارسی یعنی خانه ای که زیر سطح زمین می سازن تا وقت گرما برن از فضای سردش استفاده کنن. اونوقت عراقی ها خیلی قشنگ به زیر زمینی ها میگن السرداب تا جایی که سرداب مقدس اسم دیگری نداره. یه وقتی یه دوستی می گفت این یکی خیلی جالبه، کلمه کاملا فارسی تبر دیگه واسه ما حرف نداره ، تبر و تبرزین! بله مشکلیه؟!!! تبر، همینه که تیزه و میزنن هیزم میشکنن! تبرزین هم که مال درویشاس با کشکول می گرفتن دستشون. خب آقای عراقی اومده کلمه ی تبر رو ورداشته با ط دسته دار نوشته طبر بعد هم برده به باب تفعیل از اون ور در آورده تطبیر! گفتم خب حالا یعنی چی؟ گفت: یعنی قمه زنی! گفتم بحول الله! چه ربطی داره آخه؟؟؟!! گفتش بشین تا برات بگم. قمه نه اینکه مثل تبر می خوره تو سر فرد قمه زن و سرشو از وسط دو تا میکنه، درست مثل اینه که تو سرش تبر زده باشن، درحقیقت کسی که تو سرخودش قمه می زنه، سرشو مثل سرآدم تبرخورده وا میکنه، واسه همین به این کارمیگن تطبیر!!!!!!. ازیکی از دوستام شنیدم که وقتی می خوان به کسی احترام بذارن و بگن مثلا سایه ی شما رو سر ما باشه یا ما زیر سایه تونیم میگن نحن تحت سایتک یعنی ما زیرسایه ی شمائیم!!!. ایول به کلمه ی سایه!!!!. خب مثل اینکه کلام به درازا کشید فعلا زحمت رو کم میکنم! سایه تون کم نشه! عزت زیاد.
سلام به همگی!! خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ کیفتون کوکه ایشالا؟ خُب یه قولی بهتون داده بودم و اون اینکه تصاویر سفرم رو براتون بذارم. الان میخوام این کار رو بکنم اما به خاطر زیاد بودن عکسا تعدادی از عکسای تو دوبینم رو انتخاب کردم و همچنین اونایی که تو گوشیم بوده رو اگه فرصتی بشه گلچین و تو دو مرحله دیگه براتون میذارم.
به منظور مشاهده تصویر فوق با کیفیت اصلی همین جا کلیک کنین!
به منظور مشاهده تصویر فوق با کیفیت اصلی همین جا کلیک کنین!
به منظور مشاهده تصویر فوق با کیفیت اصلی همین جا کلیک کنین!
به منظور مشاهده تصویر فوق با کیفیت اصلی همین جا کلیک کنین!
به منظور مشاهده سایر تصاویر مربوط به این پست به ادامه مطلب مراجعه کنین!
ادامه مطلب ...
سلام بچه ها! صبح به خیر. اگه بدونید دلم چقدر براتون تنگ شده بود. چه خبرها؟! اوضاع و احوال زندگیتون بر وفق مرادتون هست ایشالا!؟ خُب خدارو شکر! عاقا امروز یکشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ شمسی و الأحد ٢٧ ذوالحجه ١٤٣٦ قمری و Sunday یازدهم October سال 2015 میلادی از برج فلکی میزان هستش. قبل از هر صحبتی با نهایت احترام و رعایت ادب و در کمال تواضع و ارادت مراتب قدردانی و تشکر خودم رو به یکایک شما دوستان و همکلاسیها و اساتید ارجمندم ابلاغ میکنم و از اینکه با پیگیری اخبار حوادث سقوط جرثقیل تو مسجدالحرام و حادثه منی و .. و اینکه جویای سلامتی و احوال این حقیر بودین و همچنین با پیام هاتون بنده رو شرمنده کردین صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری به عمل می آورم و از این که توفیق تشکر حضوری میسر نشد قلباً پوزش می خوام و امیدواریم خدای بزرگ عنایت کنه تا بتونم لطف و زحمات یکایک شما رو جبران کنم. ضمناً این رو هم بدونین یاد تک تک تون تو جاهای مختلف مسجدالحرام و مسجد النبی بودم و برا سعادتمندیتون و آمرزش گناهان تون و رسیدن به خواسته ها و حوایج تون خیلی دعا کردم و همچنین برا پدر و مادراتون و احیانا برا همسراتون و فرزندان تون و پدر و مادر همسراتون هم خیلی دعا کردم و خلاصه اینکه تک تک تون رو یاد کردم و براتون یه عالمه نماز خوندم و یه عالمه طواف کردم و در پایان اعمالم هم شبونه رفتم خارج مکه و تو مسجد تنعیم دو مرتبه مُحرِم شدم و به نیابت همه تون یه حج عمره به جا اوردم. این کاری بود که از دستم بر میومد و در حد توانم براتون انجام دادم. ایشالا که به همین زودی ها قسمت و روزی خودتون شه. نمیدونین چه حالی میده! یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین. به زودی تصاویری از جاهای مختلف این سفر براتون میذارم و امیدوارم که لذت ببرین.
به منظور مشاهده تصویر فوق با کیفیت اصلی همین جا کلیک کنین!
با نهایت احترام و رعایت ادب و در کمال تواضع و ارادت و با عرض سپاس از شما سروران گرامی بدینوسیله مراتب قدردانی و تشکر خود را از یکایک شما دوستان، آشنایان، بستگان، همسایه ها، همکلاسیها، اساتید و همکاران ارجمندم که در مراسم بدرقه یا خوش آمدگویی زیارت مکه مکرمه و مدینه منوره اینجانب شرکت داشته یا نداشته اید و یا با پیام هاتون بنده رو شرمنده کردین، ابلاغ کرده و صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری به عمل می آورم و از این که توفیق تشکر حضوری میسر نشد قلباً پوزش می خوام. امیدوارم خداوند بزرگ عنایت فرماید تا بتونم لطف و زحمات یکایک عزیزان را جبران کنم.
سلام خدمت همه دوستان!!!! با نهایت احترام و رعایت ادب به اطلاعتون می رسونم خداوند رو شکر که به این حقیر توفیق زیارت خونه خودش و حرم مطهر پیامبر (ص) و ائمه بقیع را عطا فرمود. از اونجا که توفیق خداحافظی و طلب حلالیت از کلیه شما و عزیزان حضوری حاصل نشد قلباً پوزش میخوام و از تک تک تون می خوام همه بداخلاقی ها، کوتاهی ها، بدیها، پایمال کردن حق تون و غیره رو به دل مهربون تون بِهِم ببخشید و بنده حقیر را عفو و حلال بفرمایید و مطمئن باشین اگه خداوند بزرگ دعای بنده رو بپذیره دعاگوی همه تون خواهم بود. ایشالا فردا عازم حرم امن الهی و مدینه منوره هستم ، برا همین ضمن خداحافظی، صمیمانه تقاضای حلالیت دارم و نایب الزیاره همه تون خواهم بود. از همه ی کسانی که حقی بر من داشته و دارند و نتونستم یا فراموش کردم که حقوقشان رو ادا کنم طلب بخشش و عفو دارم. از همه ی اقوام و دوستان و آشنایان و همکاران و همسایگان و همکلاسیها و اساتید ارجمندم طلب مغفرت و دعای خیر دارم.
پرواز رفت کاروان ما در حج تمتع سال 1394 ، مدینه بعد و از ایستگاه پروازی تهران به مقصد جده هستش که جدول مشخصات پروازمون به شرح ذیل هست:
و همچنین پرواز برگشت کاروان مون هم در حج تمتع سال 1394 ، مدینه بعد و ایستگاه پروازی تهران از مدینه به مقصد تهران هست که جدول مشخصات پروازمون به شرح ذیل هست:
خودم میدونم که اون عکسی رو که اون بالا قرار دادم این پُست شبیه اعلامیه ترحیم شده! نخندین بِهِم!!!
آموزگاری سر کلاس درسش به بچه ها گفتش یه کشتی با مسافرانش روی عرشه اون کشتی در حال گردش و سیاحت بودن و قصد تفریح داشتن اما همه چیز همیشه بر وفق مراد آدمی نیست و کشتی با حادثه روبرو شد و نزدیک به غرق شدن و به زیر آب فرو رفتن بودند ، روی عرشه زن و شوهری بودن که هراسان به سوی قایق نجات دویدند اما وقتی به اون رسیدن ، فهمیدند که فقط برای یک نفر دیگر جا مونده! در اون لحظه مرد همسرش رو پشت سر گذاشت و خودش به درون قایق نجات پرید و زن مبهوت، بر عرشۀ کشتی باقی موند و کشتی در حال فرو رفتن بود ، زن در حالی که سعی میکرد در میان غرّش امواج دریا صدای خودش رو به گوش همسرش برسونه، فریاد زد و کلامی بر زبان اورد! آموزگار دم فرو بست و دیگر هیچی نگفت! از شاگردانش پرسید به نظرتون زن چی گفت؟؟؟ شاگردا هر کدومشون یه چیزی گفتن! بیشتر دانشآموزا حدس زدن که زن گفته بیزارم ازت! چقدر کور بودم و تو را نمیشناختم! آموزگار خشنود نشد! یه دفعه متوجه شد پسرکی در تموم این مدّت سکوت کرده! و هیچ سخنی نمیگه! از او خواستش که جواب بده و اگر مطلبی به ذهنش میرسه بیان کنه! پسرک اندکی خاموش ماند و سپس گفتش خانم معلم! من بر این باورم که زن فریاد زده که مراقب فرزندمون باش! آموزگار در شگفت ماند و پرسید مگه تو قبلاً این داستان رو شنیده بودی؟! پسرک سرش رو تکون داد و گفت نه! اما مادر من هم قبل از اونکه از بیماریش جان به جان آفرین تسلیم کنه به پدرم همین رو گفت. آموزگار با صدایی غمگین گفتش آری پاسخ تو درسته! بعد ادامه دادش کشتی به زیر آب فرو رفت و مرد به خونه رسید و دخترشون رو به تنهایی بزرگ کرد و پرورش داد و سالها گذشتش و مرد به همسرش در آن عالم پیوست و روزی دخترشون هنگامی که به مرتّب کردن اوراق و اونچه که از پدرش باقی مونده بود مشغول بود و دفتر خاطرات پدرش رو پیدا کرد و دریافت که قبل از اونکه پدر و مادرش به مسافرت دریایی برن معلوم شده بود که مادرش به بیماری بیدرمانی دچار شده بود که دیگه زندگی او چندان به درازا نمیکشید. پس در حقیقت پدرش در اون لحظۀ حسّاس از تنها فرصت زنده مانده برای پرورش دخترشون سود برده بود! پدر در دفتر خاطراتش نوشته بود چقدر مشتاق بودم که با تو در اعماق اقیانوس آرام گیرم اما به خاطر دخترمون گذاشتم که تو به تنهایی به ژرفای آبهای دریا بری داستان خاتمه پیدا کرد و کلاس در خاموشی فرو رفته بود!!
دنیا با دیدن عکس او تکون خورد! اما چه فایده وقتی او دیگه تکون نمی خوره!!!!!!!!!!!!! فقط نگاش میکنی؟نه؟!! من هم فقط نگاهش کردم، همه ی ما فقط نگاهش میکنیم، نه از رویاهاش باخبریم و نه از قلب کوچیکش! که حتما اون لحظه ها تندتر از قلب گنجشک میزده!! جنگ، رویا های کودکان رو میدزده ، جنگ قاتل خیالات کودکان هست!!!