عمیقاً باور دارم که فقط یک بار در زندگی روی میدهد کسی را پیدا میکنی که دنیا را برایت کاملاً دگرگون میکند و چیزهایی را به او میگویی که به هیچکس نگفتهای و او هم همه آنها را میفهمد و هر لحظه احساس میکنی که منتظر است تا بیشتر بفهمد و بشنود
هرگز به تو احساس بد بودن یا کم بودن نمیدهد. حس میکنی که برایش کافی هستی
چیزهای زیبایی را در تو پیدا میکند که قبلاً هرگز ندیده ای و مهربانیهایی که قبلاً هرگز نکردهای
در کنارش هرگز حسادت و رقابت را تجربه نمیکنی. وقتی کنار توست، تنها چیزی که حس میکنی آرامش است
تو را به خاطر خودت دوست دارد به این معنی که در مقابلش، مجبور نیستی که وانمود کنی فرد دیگری هستی
تمام آن چیزهایی که برای دیگران بی معنی است، برای تو معنا پیدا میکند
رنگها روشنتر میشوند و جذابتر
وقتی هست، مجبور نیستی حرف بزنی و سکوت را بشکنی. همین که هست کافی است
چیزهایی که برایت هرگز جذاب نبود، جذاب میشود. چون میدانی که برای او جذاب است
هر جا میروی یاد او میافتی و هر چه میشنوی او را تداعی میکند و به خود میگویی که اگر او اینجا بود چه میکرد و چه میگفت
قلبت را به دستش میسپاری با آنکه میدانی فرصتی برای شکستن قلبت ایجاد کرده ای و میدانی که تنها اعتماد مطلق و حتی آسیب پذیر شدن، لذت مطلق را به ارمغان میآورد
امنیت برایت معنای جدیدی مییابد: اینکه او بخشی از دنیای توست و برای همیشه، بخشی از دنیای تو خواهد ماند