پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

صبح سه شنبه 940305 تون به خیر و شادی!

سلاااااااااااااااااااااااااااام به روی ماه همگی و دوستای خوبم. صبح سه شنبه پنجم خردادماه تون به خیر و خوشی ایشالا! امروز که سه شنبه س ، این رو با شادی میگم که کمر هفته شکست و افتادیم تو سرازیری! و داریم به چهارشنبه روز مورد علاقه من نزدیک میشیم! ولی همچنان من داغونم ها! دیروز عجب روز پر کاری بود! یعنی قشنگ پوست انداختم. همش هم کارهای تخیلی و مزخرف! امروز هم از اون روزهاست که همچین بگی نگی خر درونم در حال جفتک انداختنه! از صبح  همش دنبال بهانه م. البته همچین بی علت هم نبودها. از دیروز حالم گرفته بود و شاکی بودم. خلاصه حالش نیس زیاد بنویسم اومدم فقط حاضریم رو بزنم و برم!

راستی یه اتفاقی هم امروز سر راه م ، حدود ساعت 05:50 صبح ، تو خیابون شهید قرنی کمی جلوتر از خیابون سمیه برام افتاد و بد نیس براتون تعریف کنم! همینطور که با پراید فَکَستنیم داشتم میومدم و تو حال خودم بودم یه دفعه یه خانم که لباس عربی به تن داشت و  کلی بار همراهش بود ، دست بلند کرد و گفت تاکسی!!! سرم رو برگردوندم و دیدم یه خانم دیگه بچه به بغل و یه بچه کوچیک تر هم کنارشون وایستاده و یه آقایی هم که بعدش فهمیدم به خاطر اینکه فارسی بلد نبود نیومد جلو. ایستادم و خواستم که کمکشون کنم اما اصلا نمیتونستن فارسی صحبت کنن! من هم که عربی رو فقط تو دبیرستان خونده بودم هر چی فشار اوردم نتونستم کلامی به زبون بیارم و از طرفی دیدم داره دیرشون میشه! خانومه که دید اینجوری نمیشه موبایلش رو درورد و عکس بلیط هواپیما رو نشونم داد و روی اون همش عربی چاپ شده بود! معلوم بود از آژانس کشور خودشون تهیش کرده و منم با اشاره بهش فهموندم که چیزی متوجه نشدم آخه نمیدونستم فرودگاه امام میره یا مهرآباد و از تو بلیط هم چیزی دستگیرم نشد که خانومه فکری به نظرش رسید و یه شماره ای رو گرفت و یه کم عربی صحبت کرد و گوشی رو داد به من! کسی که اون طرف گوشی بود گفت که اینا میخوان برن مهرآباد و قیمتش چقد میشه! من هم که نمیتونستم از طرح خارج بشم و از طرفی هم میخواستم کمکشون کنم گفتم که هزینه ش یه صلوات میشه اما من میخوام ببرمشون جلوی یه آژانس پیادشون کنم که به راحتی سوار شن و اسیر نشن و قیمتش هم هر چی هست طبق تعرفه هست و نهایتا 20هزار تومان بشه! بعدش گوشی رو دادم. خانومه که صحبتای منو از طریق گوشی فهمید با اشاره به من گفت آژانس نه! تاکسی میخواهیم! از رفتارشون مشخص بود که فک کردن من میخوام اذیتشون کنم یا تیغ شون بزنم! برا همین و به منظور اینکه خاطره بدی از ما ایرانیا نداشته باشن و به موقع هم به مقصدشون برسن از ماشینم پیاده شدم و رفتم اونور خیابون و یه تاکسی دربست کردم و راننده تاکسی هم از اونایی بود که به نظرم تو کار دپه کاریه برا همین مبلغ رو چونه زم و دربست تا 20 هزار فیکسش کردم اما وقتی فهمید که اینا خارجین گفت 30هزار تومان و از طرفی اینا هم ساکاشون رو گذاشته بودن تو صندوق و نشسته بودن خیلی حرصم گرفته بود اما با کلی تیکه انداختن به رانندهه 25 هزار فیکس کردم ! فقط خدا کنه تو فرودگاه دپه نکنه که اون موقع ایرانیها رو خراب میکنه با این کارش!!  خلاصه اینکه دو تا دهی و یک پنجی از جیبم دروردم و به خانومه و آقاهه عربه نشون دادم که بهشون بفهمونم کرایه 25هزار شده و از خانومه هم خواستم دوباره شماره رو بگیره و بفهمم که کدوم ترمینال مهرآباد میرن! که ترمینال چهار بود و این رو به راننده گفتم و خدافظی کردم که موقع خدافظی اون آقاهه که عرب بود و خانوم مسن تره اومدن پایین و ازم تشکر کردن . آقاهه همش می گفت اُکِی (OK) ! امیدوارم که راننده تاکسیه حرکتی نکنه که خاطره بدی برا اونا به جا بذاره واقعیتش من هنوزم ناراحتم! فک میکنم اگه میومدن آژنس ، بهتر بود. ببخشید سرتون رو درد اوردم. حالا خوبه حس نوشتن نداشتم وگرنه چه طوماری میشد این پست! فعلاً همتون رو به خدا می سپرم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.