یک روز مجبوری بفهمی عشق ، بازی نیست
اینکه یکی می افتد از پا ، صحنه سازی نیست
جفتی که عشقت را رگارگ توی خون دارد ،
حق ش تحمل کردن عشق ِ موازی نیست !
اینکه یکی تن داده به زخم و نمی میرد ،
چیزی شبیه ژست های اعتراضی نیست !
یعنی جنون سر رفته از صبرش ، که تسلیم است
یعنی ازین تشریح ِ دائم ، هیچ راضی نیست
الکل برای شستشوی زخمها خوب است
درمان زخم ِ دل بغیر از کشف ِ "رازی " نیست
دارم شبیهت می شوم ! سرد و دم ِ دستی !
از شعله تا خاکسترش راه درازی نیست
چیزی برای باختن باقی نمی ماند
وقتی" وفاداری " بجز لفظ ِ مجازی نیست
قانون ِ دیجیتالی ِ تنظیم با بازار !
به "عدل " ، این سنگ ِ ترازو هم نیازی نیست