پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴ شمسی و الثلاثاء ٦ محرم ١٤٣٧ قمری

صل الله علیک یا اباعبدالله

بابی انت و امی یا ثارالله

سلاااااام به همگی! صبح تون به خیر و باعزتی و زندگیتون همواره با نظر الهی و رزقتون بهشت ایشالا!! امروز سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴ شمسی و  الثلاثاء ٦ محرم ١٤٣٧ قمری و Tuesday  بیستم ماه October   سال   2015 میلادی و ذکر امروز سه شنبه ١٠٠ مرتبه یا اَرْحَمَ الرّاحِمین هستش. عاقا امروز میخوام نظرم رو در خصوص چندتا موضوع براتون بنویسم که نه مربوط به درس و مشقمون میشه و نه ارتباطی با موضوع وبلاگ داره اما خیلی واقعیه و ضمناً اگه پراکندگی و از این شاخه به اون شاخه پریدن هست رو به بزرگی خودتون ببخشین. عاقا من تعجب میکنم از خودمون میدونین چرا؟ الان میگم! اینو قبول دارین ماها خیلی مهربونیم؟! اما بعضی وقتا مهربونیمون با تعارف دروغ همراهه! مثلاً چی؟! مثلاً خیلیامون این جمله ها رو میگیم، قربونِ شما! فدایِ شما! به یادتونم! حتماً بیاید! شما تکین! خوشحالم از دیدنتون! حالا به نظرتون این جمله ها چقدرشون  واقعیه؟؟؟ خداییش قبول دارین بدون اینکه بخوایم با کلمات چه ماهرانه داریم بازی میکنیم! موضوع دیگه اینکه بچه ها ممکنه دیگران رفتار ما رو نفهمن اما به نظرتون باید چه کار کنیم؟ فکر کنین اگه دیگران انتظار داشته باشن که فقط کارهایی انجام بدیم که اونها بفهمن و تصمیم هایی بگیریم که اونها دلیلش رو درک کنن درسته عایا؟ من میگم بذاریم بگن غیر منطقی هستیم و یا ضد اجتماعی هستیم اما به این می ارزه که خودمون باشیم! من میگم تا زمانی که رفتار و تصمیم های ما به کسی آسیبی نمیزنه ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستن ها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفتن! حالا موضوع دیگه! میگم بهتر نیستش که با دوستامون به هر بهونه ای که شد دورِ هم جمع بشیم؟؟! مثلاً چه اشکالی داره با یه سینی شیرینی و چای چند ساعتی کنارِ هم شاد باشیم و هیچ خبری هم از پذیرایی های تشریفاتی در میون نباشه که باعث سخت شدن جمع شدن دور همیمون بشه و توی این دورِ هم بودنمون هم پُشت سرِ کسی حرف نزنیم و اگه ایرادی هم باشه به هم بگیم و کسی هم بِهِش بر نخوره؟! و یه موضوع دیگه! من احساس میکنم دخترای کشورمون افسرده هستن مثل اینکه دارن با خودشون میجنگن! صورت معصوم و زیباشون رو زیر آرایشای غلیظ زنونه قایم میکنن و نمیدونن از آینده چی میخوان! به نظر من مردامونم افسرده هستن! و کلاً مردم غمگینی داریم! چرا اینجوری فکر میکنم؟ الان میگم! آخه هر کسی رو که من می بینم داره تلاش میکنه به قیمت از دست دادن سلامتیش درآمد بالا داشته باشه و یا همش در پی تلافی کردن هستش! مثلاً در مقابل یه سفره ، سفره ای پهن میشه و یا در مقابل کادو ، کادویی تهیه میشه و خیلی چیزای دیگه! اصلاً اینو دقت کردین چقدر خوب بود که توی کاسبیامون اول رضایت مردم رو در نظر میگرفتیم و بعدش به سود و یا پابرجا موندن نام برند فکر میکردیم؟!! اما خیلی از کاسبامون و شرکتای تولیدی تو کشورمون برعکس یا کم فروشی میکنن و یا تقلب و یا محصولات ناسالم تولید میکنن! اکثریتمون تو روی هم میخندیم و تعارفای پشت سر هم بهم میکنیم ولی پشت سر حرف و حدیث و تنفر از هم داریم! ماها ادعا میکنیم فرهنگی غنی داریم و تمدن و سنت و موسیقی غنی داریم  اما لباس خارجی میپوشیم و نام و غذای فرنگی انتخاب میکنیم و موسیقی غربی گوش میکنیم و اینها رو جزو کلاس و تمدن میدونیم! این درحالیه که سرگذشت دانشمندانمون رو نمیدونیم ولی از فلان خواننده غربی کاملاً با خبریم!! فکر میکنم ما اگه به سمت و سوی فرهنگ اصیل خودمون برگردیم شرایط خوبی برامون مهیا میشه و بیشتر مردم از افسردگی خارج میشن! شاید بهتر باشه کتابی با نام قانون زندگیِ درست نوشته و چاپ بشه تا همه مجبور به حفظ و اجرای اون بشن! فکر کنم اگه این اتفاق بیوفته اون قانون، قانونی بشه که جا انداختنش تو کشورمون قرنها طول بکشه!! عاقا ببخشین که تو نوشته هام هی از این شاخه به اون شاخه پریدم! آخه من که نویسنده حرفه ای نیستم! فقط اون چیزایی که تو فکرمه رو به جای جاری کردنش رو زبونم تایپش کردم تو وبلاگ! امیدوارم که با نوشته هام کسیو نرنجونده باشم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.