پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

حکایت یه سرشناس در خصوص مادرش!

عزیزی تعریف میکرد که در مورد یه بزرگی خونده وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یه آرزو می‌کردم. مثلاً آرزو می‌کردم برام اسباب بازی بخره؛ می‌گفت می‌خرم به شرط اینکه بخوابی. یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت می‌برمت به شرط اینکه بخوابی. یک شب پرسیدم اگه بزرگ بشم به آرزوهام می‌رسم؟ گفت می‌رسی به شرط اینکه بخوابی. منم هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِونقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهام کوچک شدن. دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید هنوز هم شبا قبل از خواب به آرزوهات فکر می‌کنی؟ گفتم شبا نمی‌خوابم. گفت مگه چه آرزویی داری؟ گفتم تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم. گفت سعی خودم رو می‌کنم به خوابت بیام به شرط اونکه بخوابی.!


http://s6.picofile.com/file/8246053518/ki_shokoolat_khorde.JPG

نظرات 1 + ارسال نظر
Lady چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 13:44 http://writtenbylady.blogsky.com

این تصویر معظل جامعه ی الانه توی بزرگترا هم هست !!!

بله همینطوره و من با نظرتون موافقم.
ضمنا ممنون که اینجا اومدی و بیشترتر ممنون که نظر گذاشتین.
بازم بهم سر بزنین.
روزتون خوش ایشالا.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.