پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک
پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

پیک اطلاع رسانی بچه های تجارت الکترونیک

احساس تنهایی

آنهایی که رفته اند .... آنهایی که مانده اند 

. 

آنهایی که (از ایران) رفته اند ایمیلشان را در حسرت نامه از آن هایی که مانده اند باز می کنند و از اینکه هیچ نامه ای ندارند کلافه می شوند.

آنهایی که (در ایران ) مانده اند هر روز…نه…یکروز در میان ایمیلشان را چک می کنند و از اینکه نامه ای از انهایی که رفته اند ندارند کفرشان در میاید.  

آنهایی که رفته اند همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند تا تنهایی بخورند فکر می کنند آنهایی که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است و می گویند و می خندند.

آنهایی که مانده اند همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند فکر می کنند آنهایی که رفته اند الان دارند با دوستان جدیدشان گل می گویند و گل میشنوند و از ان غذاهایی می خورند که توی کتاب های آشپزی عکسش هست.  

آنهایی که رفته اند فکر می کنند آنهایی که مانده اند همه اش با هم بیرونند. کافی شاپ، لواسان، بام تهران و درکه می روند .خرید می روند…با هم کیف دنیا را می کنند و آنها را که ان گوشه دنیا تک افتاده اند فراموش کرده اند.

آنهایی که مانده اند فکر می کنند آنهایی که رفته اند همه اش بار و دیسکو می روند و خیلی بهشان خوش می گذرد و آنها را که توی این جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده اند.  

آنهایی که رفته اند می فهمند که هیچ کدام از ان مشروب ها باب طبعشان نیست و دلشان می خواهد یک چای دم کرده حسابی بخورند.

آنهایی که مانده اند دلشان می خواهد بروند یکبار هم که شده بروند یک مغازه ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را می خواهند انتخاب کنند.  

 آنهایی که رفته اند همانطور که توی صف اداره پلیس برای کارت اقامتشان ایستاده اند و می بینند که پلیس با باتوم خارجی ها را هل می دهد فکر می کنند که آن جهنمی که تویش بودند حداقل کشور خودشان بود..

آنهایی که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشین می کنند فکر می کنند که آنهایی که رفته اند الان مثل آدم های محترم می روند به یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحویل می گیرند.

آنهایی که مانده اند فکر می کنند آنهایی که رفته اند حق ندارند هیچ اظهار نظری در هیچ موردی بکنند چون دارند انور حال می کنند و فورا یک قلم برمی دارند و اسم انوری ها را خط می زنند.  

آنهایی که رفته اند هی با شوق بیانیه ها را امضا می کنند و می خواهند خودشان را به جریان سیاسی کشوری که تویش نیستند بچسبانند.

آن هایی که مانده اند در حسرت بی بی سی و صدای آمریکا بدون پارازیت  کلافه می شوند و دائم پشت دیش هستند  

آنهایی که رفته اند پای اینترنت ، دنبال شبکه 3 و فوتبال با گزارش عادل یا سریالهای ایرانی  و اخبارهایی با کلام پارسی و ایرانی هستند.

 

آنهایی که مانده اند می خواهند بروند.

آنهایی که رفته اند می خواهند بر گردند.

 

آنهایی که مانده اند از آن طرف مدینه فاضله می سازند.

آنهایی که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر می کنند.

 

اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که مانده اند در یک چیز مشترکند :

آنهایی که رفته اند احساس تنهایی می کنندآنهایی که مانده اند هم احساس تنهایی می کنند.

باید زندگی کردن را بیاموزیم این چندان به ماندن و رفتن ربطی ندارد .     

 

به امید با هم بودن و شاد بودن با عشق و دوستی

تنهایی

تنهاییم را بر گردن هیچکس نمی اندازم

گردن هیچکس تاب این سنگینی را ندارد

اندیشیدن

کائنات شما را مجازات نمیکند ؛ برکت هم نمیبخشد ؛ کنترل هم نمیکند.

کائنات تنها به آن ارتعاشى که از جانب شما ارسال  میشود پاسخ میدهد.

شاد بیاندیشى ، شادمانى نصیبت میشود.

منفى بیاندیشى ، آنچه نصیبت میشود منفی ست.

هر سیگنالی که از تو به بیرون ارسال شود مثل بازگشت صدا به سویت باز میگردد.  

این جهان کوه است و فعل ما ندا       سوى ما آید نداها را صدا

یکشنبه 26 بهمن 1393

 

یکشنبه (الأحد)

(Sunday)

سلاااااااااااااااااااااااااااام به روی ماهتون دوستان. صبح یکشنبه  بیست و ششم بهمن ماهتون به خیر و خوشی!            

به نظرم این هفته کش اومده! نیست هفته قبل تعطیلی داشتیم ، این هفته که نداریم همچین بگی نگی سخت تر و طولانی تر میگذره! 

 

 

 

دانلود فایل PDF تقویم رسمی سال 1394 هجری شمسی

دانلود فایل PDF تقویم رسمی سال 1394 هجری شمسی به همراه مناسبت ها ، مصوب شورای فرهنگ عمومی

 

 

استخراج و تنظیم: شورای مرکز تقویم مؤسسة ژئوفیزیک دانشگاه تهران 

 

لینک دانلود

 

لحظه تحویل سال 1394 هجری شمسی به ساعت رسمی جمهوری اسلامی ایران

ساعت 2 و 15 دقیقه و 11 ثانیه روز شنبه 1 فروردین 1394 هجری شمسی

مطابق 30 جمادی الاولی 1436 هجری قمری و 21 مارس 2015 میلادی

 

شنبه - 25 بهمن ۱۳۹۳

سلام!!!!!!!! صبح شنبه تون خوش و خرم! 

آقا رسما شمارش معکوس واسه روزهای پایانی سال شروع شده! ایشالا به بهترین شکل ممکن براتون سپری بشن این روزها ، همراه با کلی لحظه های شاد و به یاد موندنی.   

خوبید؟ خوش میگذره؟ ایشالا که اوضاع و احوالتون بر وفق مرادتون باشه دوستان.

اوف که چقدر کاردارم امروز. بریم ببینیم چی میشه و چه اتفاقاتی منتظرمونه امروز!

بچه داشت یادم می رفت اوففففففف روز عشقتون مبارک باشه! 
هر کی هر چی هدیه گرفته مبارکش باشه ، هر کی هم چیزی نگرفته فدای سرش! ناراحتی نداره که!  

 

خدایا راهی نمی بینم و آینده پنهان است ، اما مهم نیست همین کافی است که راه را تو می بینی و من تو را. 

بدون شرح

 

 

 

 

به منظور مشاهده سایر تصاویر به ادامه مطلب مراجعه قرمایید 

ادامه مطلب ...

چادر امامزاده

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود... 

این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد... 

خسته... 

انگار فقط آمده بود گریه کند... 

دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد... 

وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند... 

به سرعت از آنجا خارج شد... 

وارد شــــهر شد...
امــــا... 

اما انگار چیزی شده بود... 

دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... 

نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد... 

با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! 

فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!

تصاویر هنرمندان در جشنواره فیلم فجر 93

  

 

 

 

 

  

  

به منظور مشاهده سایر تصاویر و با کیفیت خوب به ادامه مطلب مراجعه فرمایید. 

ادامه مطلب ...

استاد قلی زاده

دوستای گلم و همکلاسیهای گرامی سلاااااااااام ،  روزتون بخیر و خوشی 

اگه گفتین من الان که ساعت 10:30 روز سه شنبه مورخ 20/11/1393  هست دارم چی کار میکنم؟!!

بعله ، سرکار تشریف دارم! و یه کاری کردم که میخوام در جریان اون قرارتون بدم یعنی تماس گرفتم با استاد درس تفسیر قرآن خانم دکتر قلی زاده و شرح اون رو براتون میذارم:

ابتدا ساعت 10:00 صبح بود که یه اس ام اس از ایشان برام رسید که عیناً براتون میذارم که مشاهده کنین:    

" سلام

به حفظ احترام به جنابعالی و خوبهای کلاس که کم نیستند ازم خواستید اوراق رو بررسی کنم و این کار رو کردم .

و در دهه فجر و رحمت الهی و شادی و سربلندی ملت ایران یه فکر اساسی کردم و اون اینکه با تمام نقصان بعضی از دانشجویانم نشاط و حال خوبی براشون در نظر بگیرم.

نمرات دو تاست بیست برای همه و نوزده فقط برای بچه هایی که هم در امتحان ورقه و هم در حضور و هم ... کم کار بوده اند (که حدود 5 نفر هستند) در نظر گرفتم.

امتحان خوبی بود! اینکه بچه ها همه نظراتشون رو صادقانه گفته بودند و در سئوال آنچه که از درس دریافت کرده بودند.

ولی یه فرایندی بود اونم اینکه بعضی ها خیلی جدی نگرفتند. "  

 

 

 

سپس بر خودم لازم دونستم که یه تماس باهاشون بگیرم و از ایشان ابتدا به خاطر حضور در مراسم ختم مادر گرامی آقای مرتضی جوادی تشکر کردم و اینکه به این موضوع اهمیت دادند و سپس از لطفشون بابت نمرات خوبی که برای هممون در نظر گرفتند تشکر کردم البته به نمایندگی همه بچه های کلاس ! (منو ببخشین که به خودم اجازه دادم به نمایندگیتون این کار رو بکنم) .

اون چیزایی که از صحبتاشون خاطرم هست رو خدمتتون میگم ممکنه بعضی هاشم فراموش کنم اما ببخشین دیگه.

ازشون پرسیدم که چرا از گروه بچه های تجارت الکترونیک رفتین بیرون که ایشان گفتند یه سفری خارج از کشور رفتند و به خاطر محدودیت اینترنت اونجا کل گروه ها از جمله گروه ما رو از روی گوشیشون حذف کردند و گفتند که دو مرتبه ایشان رو اد کنیم.

از پاسخ هامون در ارتباط با سئوال امتحانی که برداشتمون راجع به کل کلاس های برگزار شده رو خواسته بود خیلی راضی بودند و بهمون افتخار کرد و گفت که خود اون سئوال بیست نمره میتونست داشته باشه. 

ضمنا ایشان اظهار کردند با توجه به اینکه مطلع شدند اکثریت بچه ها امتحان درس شی گرا رو ضعیف عمل کردند و ممکنه که معدلشون پایین بیاد این موضوع نیز برای اتخاذ چنین تصمیم که نمرات بچه ها رو 19 و 20 بدهند تاثیر داشته است. 

در آخر صحبت هاشون هم ایشان خواستند که ازتون بخوام هرگونه مسئله که خودتون صلاح بدونین رو میتونین با ایشان نه بعنوان یه استاد بلکه بعنوان برای افرادی مثل من که پیر و پاتالن بعنوان خواهر بزرگتر و بچه هایی که فنچ هستن مثل شما بعنوان مادرتون در میون بذارین و هر کاری که از دستشون برمیاد مادارانه و دلسوزانه دریغ نخواهند کرد.

اووووووووووووووف چقدر تایپ کردن سخته!

بچه ها این روزها تو شرکت وحشتناک سرم شلوغه. اگه بدونید این پست رو دارم به چه اعمال شاقه ای می نویسم دلتون برام کباب میشه.

 

 

 

نظرات تعدادی از بچه ها راجع به استاد قلی زاده: 

 

1- سلام و عرض ادب خدمت استاد محترم ،
توقعی که از کلاس رفتن اون هم کلاس های دانشگاه داشتم فقط تو این درس اتفاق افتاد ، بحث آزاد ، جدا عالی بود . 

 

2- بسیار خوب بود و با محتوا و بیشتر فهماندن مفاهیم برای ایشان مهم بود .یکی از ویژگیهای خوب ایشان ایجاد ارتباط بین دانشجویان مذهبی و غیر مذهبی و جذب به اشکال مختلف که این بسیار مهم و ارزشمند میباشد .باتشکر از زحمات شما استاد گرامی. 

 

3- استاد قلی زاده بهترین و محبوب ترین استادی هست که من تا الان دیده ام و از همه لحاظ بهترین هستند و خوش به سعادت دانشجویانی که استادشون خانم دکتر قلی زاده باشند با سپاس از خانم دکتر  قلی زاده .

 

۴- با سلام ، من از نحوه ی تدریس راضی هستم و مطالب متوجه میشم و اخلاق استاد عالی هست و معلومات دینی من زیاد شد اما به نظر من اگه جزوه رو اولای ترم بهمون میدادن و یا هر جلسه سر کلاس می نوشتیم بهتر بود ویادگیری بیشتر میشد.

جمله زیبا

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ "ﻗﺮﺹ ﻫﺎﯾﯽ" ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ "ﺧﻮﺏ" ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ، ﺟﺎﯼ " ﺧﻮﺏ ﻫﺎﯾﯽ " ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ "ﻗﺮﺹ"  ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ.

انسان

انسان موجود عجیبی است .

در به اشتراک گذاشتن ترس ها و نگرانی ها و بدبختی های خود دست و دل بازتر است تا در به اشتراک گذاشتن امیدها و خوش ها و شادمانی ها.

لذت هم آغوشی را تنهایی تجربه  میکند اما درد تنهایی را برای دیگران غزل میسازد.

سکه ها را در خلوت می شمارد و وقتی رکود را  تجربه کرد در میانه هر جماعتی ، مظلومانه می پرسد شما هم مثل ما این روزها گرفتارید؟

انسان موجود عجیبی است .

در انتقال شیرینی هایش به دیگران بیشتر از انتقال تلخیها تردید میکند.

شاید سلامت در این روزگار بیش از آنکه نیازمند رژیم غذایی باشد نیازمند رژیم ارتباطی است.

اینکه با چه کسانی حرف میزنیم حرف چه کسانی را می شنویم و به چه کسانی اجازه می دهیم در اطراف ما بمانند.

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

اگر تو ثروتمند باشی ، سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری ، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی.

اگر فقیر باشی برعکس ، سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف متنفر باشی.
کودک من
! تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد ، مثل آزادی. ما تنها توی رَحِم برابر هستیم.

معنویت اسبی

شاگردی که شیفته استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد. فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد. استاد فقط لباس سفید می پوشید، شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید. استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد. استاد بسیار ریاضت می کشید و شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و برای همین هم روی بستری از کاه می خوابید.
مدتی گذشت. استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد. به سراغ او رفت تا ببیند چه خبر است. شاگرد گفت: «دارم مراحل تشرف را می گذرانم. سفیدی لباسم نشانه ی سادگی و جستجو است. گیاهخواری جسمم را پاک می کند. ریاضت موجب می شود که فقط به معنویت فکر کنم.»
استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی سفید از آن می گذشت. بعد گفت: «تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای در حالی که در دیار معرفت امور ظاهری هیچ اهمیتی ندارد. آن حیوان را آنجا می بینی؟ او هم موی سفید دارد، فقط گیاه می خورد و در اصطبلی روی کاه می خوابد. فکر می کنی اهل معنویت است یا روزی استادی واقعی خواهد شد؟»